پسا سرمایه داری و آینده محیط زیست ، بخش دوم

فرستاده شده در ۱ آذر ۱۳۹۷

دویست سال پیش نظام سرمایه داری وجود نداشت. دویست سال بعد هم معلوم نیست که وجود داشته باشد. نه فقط به این علت که سرمایه داری پایه های حیات خود یعنی طبیعت و محیط زیست را با سرعت و وقدرت ویران کرده است و احتمالا دوام نخواهد آورد و نه به این علت که عموما همه چیز پیوسته تغییر می کند و ثبات ندارد بلکه – علاوه بر اینها- بدین علت که سرمایه داری نیز مانند اسلاف خود چیزی را در درون خود پرورده که آن را نابود خواهد کرد.  آن چیز- به نظر ماسون نویسنده کتاب پست کاپیتالیسم- فن آوری اطلاعات است. آیا ماسون درست می گوید؟ او می گوید سوسیالیسم شکست خورده است ولی فن آوری اطلاعات زمینه زندگی اجتماعی توام با امید و بهروزی را برای همه فراهم می کند. آیا او می تواند این نظریه خود را اثبات کند؟ آن قدر نظریه های متفاوت و ضد و نقیض دیده ایم که بهتر است هیچ نظریه ای را بدون مطالعه دقیق قبول نکنیم. کتاب او که ترجمه فارسی آن بزودی تقدیم خواهد شد صحت و سقم این دعوی را نشان خواهد داد. ذیلا بخش دوم مقدمه کتاب را آنچنان که قول داده بودیم تقدیم می کنیم.

————————————————————————————–

پول ماسون از روزنامه گاردین

پول ماسون از روزنامه گاردین

ظهور پسا سرمایه داری در بیست و پنج سال گذشته در نتیجه تاثیر سه فن آوری مهم و جدید امکان پذیر شد:
اول، فن آوری اطلاعات ضرورت کار را کاهش داده، مرز بین کار و اوقات فراغت را کمرنگ و رابطه بین کار و دستمزد را سست کرده است.
دوم، کالاهای اطلاعاتی پیوسته توانایی بازار را برای قیمت گذاری صحیح کاهش می دهند. علت آن است که بازار بر کمیابی متکی است در حالی که اطلاعات فراوان است. سازوکار دفاعی نظام سرمایه داری آن بوده که چنان انحصارات بزرگی تشکیل دهد که در 200 سال گذشته سابقه نداشته است، اما این نمی تواند دوام یابد.
سوم،پیوسته شاهد ظهور خود بخودی تولیدمشارکتی هستیم ،یعنی پیوسته کالاها، خدمات و سازمان هایی ظاهر می شوند که دیگر به اوامر بازار و مدیریت سلسله مراتبی پاسخ نمی دهند. بزرگ ترین محصول اطلاعاتی جهان، یعنی ویکی پدیا، را بیست و هفت هزار داوطلب ،به رایگان، تولید کرده اند و با این کار کسب و کار انسیکلوپدی ( دائره المعارف) را از نفس انداخته اند و صنعت تبلیغات را از درآمدی حدود سه میلیارد دلار در سال محروم کرده اند.
در سوراخ سمبه های نظام مبتنی بر بازار،تقریبا بدون این که به آن توجهی شود، بخش های کاملی از زندگی اقتصادی رفته رفته به آهنگ حرکت جدیدی روی می آورد. واحد های پول موازی، بانک های زمان، تعاونی ها و فضا های خود-گردان، بدون آن که متخصصان اقتصاد به آنها توجه کنند تکثیر شده اند و اینها نتیجه ی مستقیم در هم شکسته شدن ساختار های قدیم بعد از بحران سال 2008است .
ظرف ده سال گذشته اشکال جدیدی از مالکیت، اشکال جدیدی از قرض دادن، قرار داد های قانونی جدید یعنی کلا یک خرده فرهنگ جدید کسب و کار پدیدار شده که رسانه ها آن را ” اقتصاد مشارکتی” ترجمه کرده اند. تعابیری همچون ” مشترکات و ” همتا – تولید ” زیاد به کار می رود اما کم تر کسی به خود زحمت می دهد که بپرسد معنای اینها برای خود سرمایه داری چیست؟
من معتقدم این اشکال جدید راه فراری در اختیار می گذارند اما تنها زمانی این راه گشوده می شود که این پروژه های خرد و کوچک در اثر تغییر اساسی در آن چه حکومت ها انجام می دهند، تقویت و ترویج و حمایت شوند. این تغییر هم به نوبه خود آنگاه میسر می شود که تفکر ما در باره فن آوری، مالکیت و خودِ کار تغییر کند. آنگاه که ما عناصر نظام جدید را خلق می کنیم باید بتوانیم به خودمان و به دیگران بگوییم که : این دیگر سازو کاری برای بقای من یا راه برون رفت من از جهان نئولیبرال نیست بلکه یک راه جدید زندگی ست که فرایند شکل گیری را می گذراند.
در پروژه ی قدیمی سوسیالیسم، دولت لگام بازار را به دست می گیرد، آن را به جای ثروتمندان به نفع فقرا به کار می برد و سپس بخش های مهمی از تولید را از حوزه بازار خارج و به حوزه اقتصاد برنامه ریزی شده وارد می کند. در یک موردی که این پروژه تجربه شد- در روسیه بعد از 1917- موفق نیود. این که امکان داشت خوب کار کند یا نه سوال خوبی است اما سوالی است که دیگر به کاری نمی آید.
امروز حوز ه ی عمل سرمایه داری تغییر کرده است. سرمایه داری جهانی شده، اجزای گوناگونی پیدا کرده و خود را با گزینه های کوچک مقیاس، کار موقتی و مهارت های چند رشته ای تطبیق داده است. مصرف به نوعی ابراز وجود تبدیل شده و میلیون ها نفر در نظام مالی موجود ذینفع اند که قبلا هیچ منافعی در آن نداشتند.
با پیدایش حوز ه های جدید، مسیر قدیمی سرمایه داری متروک شده . اما مسیر دیگری باز شده است: تولید مشارکتی. این تولیدی است که از فن آوری شبکه استفاده می کند تا کالاها و خدماتی تولید کند که تنها وقتی به کار می آیند که یا رایگان باشند یا دیگران در آن سهیم باشند. این تولید معرف دوران بعد از نظام بازار است. البته دولت باید چارچوب های لازم برای این تولید را ایجاد کند و بخش پسا سرمایه داری ممکن است تا چند دهه در کنار بخش بازار به حیات خود ادامه دهد. اما این گونه تولید چیزی است که در حال حاضر پیوسته صورت می گیرد.
شبکه ها قابلیت خردشدن را به پروژه ی پساسرمایه داری باز می گردانند. یعنی شبکه ها می توانند اساس نظامی غیر بازاری باشند که خود را بازتولید می کند، نظامی که لازم نیست – مانند نظام برنامه ریزی متمرکز- فلان کمیسر هر روز صبح در صفحه ی نمایش کامپیوتر خود نسخه تازه ای از آن را ایجاد کند.
دولت و بازار و تولید مشارکتی فراتر از بازار دراین گذار درگیر خواهند شد. اما برای تحقق آن می بایست کل جریان چپ- از گروه های معترض گرفته تا احزاب سوسیال دموکرات و لیبرال موجود- سامان جدیدی بیابد. در واقع به محض این که مردم ضرورت فوری برقراری پسا- سرمایه داری را درک کنند دیگر این پروژه در مالکیت چپ ها نیست بلکه به جنبش بسیار بزرگ تری تعلق خواهد داشت که برای نامیدن آن ما احتمالا به عنوان های جدیدی نیاز خواهیم داشت.
چه کسی می تواند این تحول را میسر کند ؟ برای چپ قدیم عنصر اصلی طبقه ی کارگر صنعتی بود. بیش از دویست سال پیش جان تلوال ، روزنامه نگار چپ گرای انگلیس، به کسانی که کارخانه های انگلیس را بنا می کردند هشدار داد که شما شکل جدید و خطرناکی از دموکراسی ایجاد کرده اید. او می گفت: ” هر کارگاه یا کارخانه بزرگ تولیدی نوعی اجتماع سیاسی است که هیچ لایحه قانونی نمی تواند آن را ساکت کند و هیچ کلانتری نمی تواند آن را متفرق کند.»
امروز کل جامعه یک کارخانه است و شبکه ارتباطی ای که برای کار روزانه و کسب سود ضرورت قطعی دارد، پیوسته وزوز کنان دانش و نارضایتی مشترک را به اطراف می پراکند. امروز این شبکه است که “نمی توان آن را ساکت و یا متفرق کرد” ،درست مانند کارخانه دویست سال پیش.
درست است، آنها می توانند فیسبوک یا توییتر یا حتی کل اینترنت و شبکه تلفن همراه را در زمان بحران ببندند و با این کار اقتصاد را فلج کنند. نیز آنها می توانند هر کیلوبایت از اطلاعاتی را که ما تولید می کنیم ضبط و وارسی کنند. اما نمی توانند جامعه ی سلسله مراتبی و تحت تاثیر تبلیغات و جاهلِ پنجاه سال پیش را دیگر بار تحمیل کنند، مگر در مناطقی مانند چین و کره شمالی ، آن هم با کنار گذاشتن بخش های مهمی از زندگی پیشرفته. این کار به قول مانوئل کاستلز جامعه شناس، مانند آن است که بخواهیم برق یک کشور را قطع کنیم.
اینفو کاپیتالیسم ( سرمایه داری مبتنی بر اطلاعات) با خلق میلیون ها میلیون انسانی که از طریق شبکه ها به هم متصلند، و از نظر مالی استثمار می شوند اما با یک حرکت انگشت به کل دانش بشری دست می یابند ، عاملی جدید در تغییر تاریخ ایجاد کرده است: انسان های تحصیل کرده و متصل به هم .
در نتیجه از سال 2008 تا کنون ما شاهد شروع نوع جدیدی از قیام بوده ایم. جنبش های مخالفی به خیابان آمده اند که مصمم اند از ساختار قدرت و سوء استفاده ای که نظام سلسله مراتبی با خود می آورد اجتناب و خود را در مقابل اشتباهات چپ قرن بیستم مصون کنند.
ارزش ها، اخلاقیات و صدای نسل شبکه ای آن قدر در این قیام ها، از جنبش ایندیگنادوس اسپانیا گرفته تا بهار عربی، آشکار بود که رسانه های جمعی در ابتدا فکر می کردند فیسبوک و توییتر عامل این جنبش ها بوده اند. سپس در فاصله سال های 2013 تا 2014 میلادی قیام هایی در برخی از شاخص ترین اقتصاد های در حال توسعه از قبیل ترکیه، برزیل، هندوستان، اوکراین و هنگ کنگ روی داد. میلیون ها نفر به خیابان ها آمدند و در اینجا هم نسل شبکه ای رهبری را در دست داشت اما این بار اعتراض آنها قلب چیزی را هدف گرفته بود که در سرمایه داری مدرن در هم شکسته است .
در ژوئن سال 2013 در استانبول و در میان موانع موقتی معترضان در پارک گزی ، من دکتر ها، کارشناسان نرم افزار، کارمندان حمل و نقل و حسابدارانی را دیدم که از نظر آنها رشد 8 درصدی تولید ناخالص داخلی ترکیه خسارتی را که اسلام گرایان حاکم با سرقت شیوه زندگی مدرن این افراد به آنها وارد کرده بودند جبران نمی کرد.
در برزیل درست در زمانی که اقتصاد دانان ایجاد یک طبقه متوسط جدید را جشن می گرفتند معلوم شد که آنها چیزی جز کارگران کم دستمزد نیستند. آنها از زندگی زاغه نشینی گریخته بودند و به دنیای دستمزد منظم و حساب بانکی نقل مکان کرده بودند تا پس از مدتی دریابند که به خیال رسیدن به امکانات اولیه زندگی اغفال شده اند و در چنگ پلیسی بی رحم و حکومتی فاسد گرفتار آمده اند. پس ،میلیون میلیون به خیابان ها ریختند.
در هند نیز اعتراضاتی که درسال 2012 میلادی در اثر تجاوز های گروهی و قتل یک دختر دانشجو به راه افتاد نشانه ای بود حاکی از آن که نسل تحصیل کردگان و فعالان شبکه ای دیگر پدر سالاری و عقب افتادگی را تحمل نمی کند.
غالب این شورش ها پراکنده شد. بهار عربی یا سرکوب شد، مانند مصر و بحرین، یا در باتلاق اسلامگرایی افراطی فرو رفت، مانند سوریه و لیبی. در اروپا سیاست های سرکوبگرانه پلیسی و جبهه ی متحد تمام احزابی که طرفدار ریاضت بودند، جنبش ایندیگنادوس را به سکوتی تلخ کشاند. اما این انقلاب ها نشان داد که انقلاب در جامعه ای بسیار پیچیده و مبتنی بر فن آوری اطلاعات با انقلاب های قرن بیستم تفاوت بسیار دارد. در غیاب یک طبقه کارگر نیرومند و سازمان یافته که امور جامعه را با سرعت پیش ببرد، قیام ها غالبا از حرکت می مانند. اما نظم هیچ گاه بطور کامل به حالت اولیه خود بر نمی گردد.
نیرو های سرکوب سبب شدند جوانان رادیکال بشوند و به جای این که مانند رادیکال های قرن نوزدهم و بیستم یک باره از فکر به عمل روی آورند- مدام بین فکر و عمل نوسان کنند: شما می توانید مردم را شکنجه کنید و آزار بدهید اما نمی توانید مقاومت فکری آن ها را از بین ببرید.
در گذشته رادیکالیسم ذهنی بدون داشتن قدرت بی معنا بود. چند نسل از انقلابیون زندگی خود را تلف کردند تا در اتاق های زیر شیروانی شعرهای خشماگین بنویسند و بی عدالتی جهان و افلیج بودن خود را لعن و نفرین کنند؟ اما در اقتصاد مبتنی بر اطلاعات رابطه بین فکر و عمل کاملا تغییر می کند.
در مهندسی مبتنی بر فن آوری پیشرفته (هایتک) قبل از آن که حتی یک قطعه ی فلزی ساخته شود تمام اشیاء به صورت مجازی طراحی، آزمایش و حتی تولید می شوند. یعنی کل پروسه تولید از ابتدا تا انتها روی کامپیوتر به صورت مجازی انجام می شود. بدین ترتیب اشتباهات کار کشف و در حین طراحی اصلاح می شود. این کار قبل از پیدایش فن آوری شبیه سازی سه بعدی به هیچ وجه ممکن نبود.
به همین قیاس در طراحی جامعه پساسرمایه داری نیز همین روش به کار می رود. در جامعه مبتنی بر اطلاعات هیچ اندیشه یا رویا یا هیچ بحثی خواه در سلول یک زندان مطرح شده باشد یا چادر یک اردوگاه یا در جلسه پرورش خیالات یک شرکت تازه تاسیس ،در هر صورت تلف نمی شود.
در گذار به جامعه ی پسا سرمایه داری، کاری که در مرحله ی طراحی انجام می شود می تواند اشتباهات مرحله ی اجرا را بسیار کاهش دهد. طراحی جامعه ی پسا سرمایه داری نیز مانند نرم افزار به صورت مودولار صورت می گیرد. یعنی افرادی متفاوت در جاهایی متفاوت و با سرعتی متفاوت برای احداث آن کار می کنند آن هم با خود مختاری نسبی از یکدیگر.

اما نیاز ما فوری است.

هدف من در اینجا این نیست که یک استراتژی یا راهنما ی اقتصادی ارائه دهم، بلکه هدف من آن است که نقشه ای از تناقضات سرمایه داری به دست دهم تا مردم، جنبش ها، و احزاب بتوانند مختصات دقیق تری از سفری که در پیش دارند به دست آورند.
تناقض اصلی کنونی جهان عبارت است از تضاد بین امکان وجود کالاها و اطلاعات فراوان و رایگان از یک سو و واز سوی دیگرنظام مبتنی بر انحصارات، بانک ها و دولت هایی که می کوشندهمه چیز را به صورت خصوصی و کمیاب و تجاری نگاه دارند. همه چیز ختم می شود به مبارزه بین شبکه و سلسله مراتب، مبارزه بین اشکال قدیم جامعه که حول محور سرمایه داری قالب ریزی شده و اشکال جدید جامعه که پیش طرح آنچه را در آینده اتفاق خواهد افتاد ارائه می دهد.
وقتی به این تغییر نگاه می کنیم می بینیم که نخبگان قدرتمند سرمایه داری مدرن منافع زیادی را در آن از دست خواهند داد. در حالی که مشغول نوشتن این کتاب بودم شغل روزانه من به عنوان خبرنگار مرا متوجه سه کشمکش نمونه وار کرد که نشان می دهد که نخبگان قدرت تا چه حد بی رحمانه به این تغییر واکنش نشان خواهند داد.
در ماه اوت سال 2014 میلادی من ده روز را در جامعه ای گذراندم که بمباران هواپیماهای بدون سرنشین، گلوله باران و نیز آتش تک تیراندازان آن را پیوسته بطور نظام مندی نابود می کرد. 1500 نفر غیر نظامی کشته شدند که یک سوم آنها کودک بودند. در ماه فوریه سال 2015 من شاهد بودم که اعضای کنگره آمریکا بیست و پنج دقیقه ایستاده برای مردی که دستور این حملات را داده بود کف زدند.
در سپتامبر سال 2014 در اسکاتلند من خود را در میانه ی جنبش توده ای رادیکالی یافتم که بطور ناگهانی و بسیار غیر منتظره به نفع جدایی از انگلستان شکل گرفته بود. این جنبش خود را به صورت جنبشی برای جدا شدن از یک دولت نئولیبرال و قدم نهادن در مسیری تازه نشان داده بود و میلیون ها جوان به آن آری گفتند. در نهایت آنها شکست خوردند ولی فقط بعد از آن که مدیران عامل شرکت های چندملیتی بزرگ تهدید کردند که عملیات خود را از اسکاتلند خارج خواهند کرد و بانک انگلستان نیز برای محکم کاری تهدید کردکه مانع از آن خواهد شد که اسکاتلند از لیرۀ استرلینگ به عنوان وجه رایج خود استفاده کند.
سپس در سال 2015 در یونان دیدم که چگونه سر خوشی و شادی مردمی که پس از هفتاد سال برای اولین بار به چپ رای داده بودند به غم و اندوه و اضطرابی عمیق تبدیل شد زیرا بانک مرکزی اروپا آرزوهای آنها را به خاکستر تبدیل کرد.
در تمام این موارد تلاش برای دست یابی به عدالت با منافع قدرتمندانی که جهان را اداره می کنند برخورد کرد.
در سال 2013 اقتصاد دانان بانک جی پی مورگان که مشغول بررسی در باره ی علت کند بودن پیشرفت سیاست ریاضت کشی در جنوب اروپا بودند اعلام کردند که : برای این که نئو لیبرالیسم به حیات خود ادامه دهد می باید دموکراسی رنگ ببازد. آنها هشدار دادند که یونان، پرتغال و اسپانیا مشکلاتی را به ارث برده اند که ماهیت سیاسی دارد. قوانین اساسی و توافقات سیاسی مناطق جنوب اروپا، که همگی در فضای بعد از سقوط فاشیسم تدوین شده اند، جنبه هایی دارند که به نظر می رسد مناسب ادغام بیش تر این منطقه در اروپا نیست. به عبارت دیگر مردمی که اصرارداشتند بعد از رهایی از دیکتاتوری دهه ی 70 میلادی به رفاهی انسانی و شرافتمندانه دست یابند، اکنون می باید این فکر را رها کنند تا بانک هایی مانند جی پی مورگان بتوانند به حیات خود ادامه دهند.
امروز در مبارزه بین نخبگان و مردمی که تحت حاکمیت آنها زندگی می کنند، هیچ کنوانسیون ژنوی وجود ندارد. روبو کاپ ( قهرمان فیلمی به همین نام که نوعی پلیس فوق بشری است) به اولین خط دفاعی علیه تظاهرات مسالمت آمیز تبدیل شده است. تپانچه های مولد شوک برقی، لیزر های صوتی و گاز اشک آور همراه با تفتیش های سرزده و نفوذ در گروه ها و دادن اطلاعات غلط،به ابزار های رایج بازی ” اجرای قانون” تبدیل شده اند. و بانک های مرکزی که غالب مردم هیچ سرنخی از عملیات آنان ندارند، آماده اند که در هر جا خطر پیروزی جنبش ضد نئولیبرالیسم وجود داشت ماشه ی ورشکستگی بانک ها را بکشند و از این طریق در دموکراسی خرابکاری کنند. این کاری است که آنها در 2013 در قبرس و سپس در اسکاتلند انجام دادند و اکنون هم در یونان مشغول آنند.
نخبگان و حامیان آنها دست به دست هم داده اند تا از یک رشته اصول اساسی و مشترک دفاع کنند. این اصول عبارتند از عملیات مالی بزرگ، دستمزدکم ، رازپوشی، نظامی گری، مالکیت معنوی و انرژی متکی بر کربن. خبر بد آن است که آنها تقریبا تمام کشور های جهان را کنترل می کنند. خبر خوب آن است که در غالب کشور ها آنها در میان مردم عادی محبوبیتی ندارند و مردم از آنها ناراضی اند.
اما خطر در اینجاست که قدرت آنها ربطی به محبوبیتشان ندارد. آن طور که من در کناره های رودخانه دنیستر دریافتم، دیکتاتوری که به شما گاز ارزان می دهد و پسر شما را به شغلی در ارتش می گمارد احتمالا درنظر شما بهتراست از یک دموکراسی که شما را رها می کند تا از سرما و گرسنگی بمیرید.
در شرایطی مانند این، دانش تاریخ نیرومند تر از آن است که فکر می کنید.
نئولیبرالیسم که به دائمی بودن و قطعی بودن بازار آزاد اعتقاد دارد سعی کرد تمام تاریخ قبلی بشر را به عنوان “چیزهای غلطی که پیش از ما رخ داده ” بازنویسی کند. اما وقتی شما درباره ی تاریخ سرمایه داری تامل می کنید ناچارید از خود بپرسید که در میان این هرج و مرج، کدام حوادث بخشی از یک الگوی تکرار شونده بوده اند و کدام حوادث بخشی از تغییری غیر قابل بازگشت هستند.
بنابراین هر چند هدف این کتاب آن است که چهار چوبی برای آینده طراحی کند، بخش هایی از آن درباره ی گذشته است. بخش اول درباره ی بحران است و این که ما چگونه بدین جا رسیدیم. بخش دوم نظریه ی کاملا جدید و جامعی درباره ی پسا سرمایه داری ارائه می دهد. بخش سوم به ما می گوید انتقال به جامعه پسا سرمایه داری چه شکلی به خود خواهد گرفت.
آیا این یک جامعه تخیلی است؟ جوامع سوسیالیست تخیلی میانه ی قرن 19 به این علت شکست خوردند که اقتصاد، فن آوری و سطح سرمایه انسانی به اندازه ی کافی توسعه نیافته بود. با پیدایش اینفو-تک ( فن آوری اطلاعات) بخش های بزرگی از پروژه ی سوسیالیسم تخیلی امکان پذیر می شود
نه، در واقع این نخبگان هستند –محصور مانده در دنیای جداگانه ی خود – که اکنون همچون فرقه های هزار ساله ی قرن نوزدهم خیال پرداز به نظر می رسند. دموکراسی مبتنی بر جوخه های سرکوب ، سیاست مداران فاسد، روزنامه های تحت کنترلِ اشخاص متنفذ و دموکراسی تحت نظارت شدید دولت، اکنون به اندازه ی آلمان شرقی سی سال پیش شکننده و ساختگی به نظر می رسد.
همه ی قرائت های تاریخ بشر می بایست احتمال سقوط نهایی را در نظر بگیرند. فرهنگ عمومی غرق این گونه احتمالات است. در فیلم های زامبی به ما چنین چیزی نشان می دهند. در فیلم های فاجعه انگیز، در بیابان های پسا آخرالزمانی فیلم جاده یا فیلم الیسیوم چنین چیزی را به ما نشان میدهند. اما چرا ما به عنوان موجودات هوشمند و دانا نباید تصویری از زندگی ایده آل و جامعه کامل خودارائه دهیم؟
میلیون ها نفر از مردم رفته رفته به این نتیجه می رسند که رویایی به آنها فروخته شده که هیچ گاه قادر به دستیابی به آن نخواهند بود. ما به جای آن باید چیزی غیر از انواع و اقسام رویاها ارائه دهیم. ما به یک پروژه منسجم نیاز داریم که بر اساس منطق، شواهد و طراحی های قابل آزمایش تنظیم شده باشد. یعنی پروژه ای که زنجیره تاریخ اقتصادی را می گسلد و باتوجه به شرایط سیاره ما نیز پایدار است.
و این راهی است که باید در پیش بگیریم .