مواضع محیط زیستی طرفداران ترامپ

فرستاده شده در ۲ آذر ۱۴۰۲

طبق اخبار رسیده ممنوعیت های قانونی کاندیدا شدن ترامپ برای ریاست جمهوری آمریکا رفع شده و ترامپ می تواند در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شرکت کند. او طرفداران بسیار زیادی دارد و احتمال پیروزی او در انتخابات کم نیست. اما طرفداران او کیستند؟ بسیاری از طرفداران او آمریکایی هایی هستند که از تشدید نابرابری و افزایش فساد در وال استریت و نظام اقتصادی و قضایی آمریکا به تنگ آمده اند. خیلی از آنها کارگرانی هستند که در سی چهل سال گذشته به علت انتقال کارخانه هایشان به کشورهای دیگر (چین، بنگلادش و…) شغل و درآمد خود را از دست داده و تبدیل به کارگر موقتی شده اند. بسیاری از آنها به این نتیجه رسیده اند که سیاستمداران آمریکایی دروغ می گویند و هیچکدامشان به فکر آنها نیستند اما ترامپ چیز دیگری است و او بهشت گمشده ی آنها را به آنجا باز خواهد گرداند. جالب است در این رابطه با عقاید و افکار این مردم بخصوص در زمینه محیط زیست آشنا شویم زیرا بر آینده ی جهان تاثیر مهمی خواهد داشت.

پل میسن خبرنگار ارشد گاردین در کتاب خود به نام “آینده ی روشن و درخشان بشر” خاطرات خود را از روزی که ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد نوشته است که حقایق جالبی را درباره ی مواضع زیست محیطی طرفداران ترامپ بیان می کند.

او می نویسد:

هرج و مرج عجیبی است. دو خبر نگار مشغول فیلم برداری هستند. ما خبرنگاران کسانی هستیم که از سال 2011 در شورش های مختلف سطح جهان در آتن و استامبول و… حضور داشته ایم اما این برای ما تجربه ی عجیبی است.

در خیابان پنجره ها شکسته شده اند. یک ماشین شاسی بلند در آتش می سوزد و صدای انفجار می آید و گاز اشک آور در هوا موج می زند. قضیه چیست ؟!…

حدود هزار جوان نقاب پوش که لباس ها و ماسک آنها سیاه رنگ است با پلیس ضد شورش در جنگ و گریز هستند.

تاریخ، 20 ژانویه 2017 است. محل، واشنگتن پایتخت آمریکا. جنگ اجتماعی که مدت ها بود در کناره های نظام جهانی در جریان بود تازه به مرکز نظام رسیده است.

ما فقط دو خیابان با کاخ سفید فاصله داریم. ریاست جمهوری ترامپ فقط یک دقیقه است که شروع شده است.

چندان که شورش قوت می گیرد نیروی پلیس گیج می شود. آنها برای موقعیت هایی آموزش دیده اند که در آنها مردم یا از آنها اطاعت می کنند یا این که مورد اصابت گلوله پلیس قرار می گیرند.

امروز نه تیر اندازی ممکن است نه اطاعت بنا بر این آنها فقط پشت سر تظاهر کنندگان می دوند و نفس نفس می زنند. تجهیزات بی مصرفی که با خود حمل می کنند بر جسمشان سنگینی می کند.

دختری که در حال دوچرخه سواری است تصادفاً به پلیس ها می خورد و سه پلیس به زمین می افتند. در نتیجه بقیه پلیس ها با باتوم های خود به او حمله ور می شوند و دوچرخه اش و خودش را با باتوم می زنند. دیگران سعی می کنند به او کمک کنند. صداهای دیگری که می آید همه، صداهای موسیقی کلاسیک شورش هستند: صدای بلند گوهای پلیس، رادیوها، صدای شکسته شدن پنجره های مغازه استار باک و صدای شعار جوانان آمریکایی که می گویند “نه به فاشیسم”.

در نهایت پلیس ها حمله می کنند و گاز اشک آور می زنند. جوانان سیاه پوش به جای این که فرار کنند می ایستند وچترهای خود را به صورت افقی باز می کنند و به این شکل به خطوط پلیس حمله می کنند. یکی از معترضان که ماسک هم ندارد با صورت روی زمین دراز کشیده است. پلیس به او تیر زده است. حدود 20 سال سن دارد و موهای بلوند تاب دار. صورتش را که نگاه می کنی کوچکترین اثری ترس در آن نیست. با آرامش به دوربین هایی که روی او تمرکز کرده اند و نیز به چشم پلیس ها نگاه می کند و با خونسردی می گوید: گور پدر دونالد ترامپ، لعنت بر ترامپ.

شب قبل از تحلیف ترامپ من یک کشاورز 72 ساله اهل تنسی را دیدم که به من گفت فکر می کنی این ها چه جوری اند؟ و منظورش کسانی بود که ترامپ را فحش می دادند. او که یک پیراهن کابویی ضخیم و قرمز (پیراهن گاو چرانان) به تن داشت به تظاهر کنندگان زل زده  بود و می گفت: «این ها نمی خواهند کار کنند این ها مریض اند.» حرف مزخرفی بود چون غالب تظاهر کنندگان بچه های طبقه متوسط بودند که تحصیل کرده بودند و شغل داشتند.

«می دونی اینا چقدر خرج داره؟ کلاه بیس بال 50 دلار، کفش ورزشی جفتی 150 دلار». این حرفش هم برای من عجیب بود این جوانان که غالب آنها  آنارشیست بودند هیچ کدامشان نه کلاه بیس بال سرشان بود و نه کفش ورزشی داشتند. او ادامه داد: اینها فقط پول می خوان و دستش را مثل گداها دراز کرد و حالتی به خود گرفت مثل این که بوی بدی به مشامش رسیده است.

من تازه می فهمم که او در واقع تظاهرات را نمی بیند. بلکه در چشم ذهن خود فقط افراد سیاه پوست تنسی را می بیند و این مردم او را به یاد سیاه پوستان می اندازند. او می گوید به اینها وقتی از سوپر مارکت بیرون می آیند نگاه کن – و چشمانش از خشم قلمبه می شود – و ادامه می دهد «تیشرت سفید 20 دلار، کفش ورزشی 150 دلار و…» او متخصص قیمت لباس هایی است که سیاه پوستان می پوشند.

وقتی من سعی می کنم اعتراض کنم مغز او به یک موضوع دیگر می پرد. یعنی موضوع تغییر اقلیم که او معتقد است ساختگی است. او با تعجب می گوید: «خیلی جالب است گاوها باد ول می کنند و این ها می گویند که شما باید برای گاز متان مالیات بدهید این چه ربطی دارد.» او می گوید که:«در زیر قطب جنوب یک جنگل گرمسیری فسیل شده وجود دارد که پر است از اسکلت شتر و این ثابت می کند که تغییر آب و هوا موقتی است یعنی گاهی هست و گاهی نیست.»

چندان که واشنگتن برای تحلیف ترامپ پر می شود، من افرادی مانند این شخص را زیاد می بینیم. ترامپ به این افراد قدرت بخشیده است و رسانه های آمریکا هم به آنها اجازه داده اند تا آن چه را که آنها بیش تر از هر چیز می خواهند منتشر کنند یعنی نفرت را بتوانند انتشار دهند. نژاد پرستان یکی پس از دیگری در آن جا داستان خود را برای من می گویند و برای من آشکار می شود که ما با چه کسانی سر و کار داریم: افرادی که قدرت محاسبه های منطقی را از دست داده اند و تمام ناراحتی ها و بی عدالتی های جزئی زندگی خود را به خطر خیالی ناشی از سیاه پوستان و هم جنس بازان و زنان آزاد شده نسبت می دهند.

مفسران لیبرال از ما می خواهند که انگیزه این افراد را درک کنیم یعنی شرایط اقتصادی که آنها را فقیر کرده و تغییرات اجتماعی که آنها را گیج کرده است. از ما می خواهند که با زندگی های نابود شده ی آنها در اطراف متل ها و مناطق لوکس میانه ی غرب همدردی کنیم.

من شکل خشن تری از همدردی که به آن منطق و عقل و علم می گویند ترجیح می دهم. وقتی از من می خواهند که مشکلات «طبقه کارگر سفید» را درک کنم من با اعتماد به نفس کسی که با نژاد سفید متولد شده، در شهرهای خشن دارای معدن زغال سنگ در انگلیس رشد کرده و بزرگ شده می گویم که چنین چیزی وجود ندارد. «طبقه کارگر سفید پوست» هویتی است که افراد ثروتمند برای سرکوب افراد فقیر ساخته اند.

درست همان طور که مهاجران مستعمرچی هویت هایی مانند کولی و وحشی را ساختند تا افراد محلی را بتوانند چونان موجوداتی پست تر از انسان قربانی کنند.

بیایید با مشکل مقابله کنیم. اگر شما صلح، آزادی و عدالت اجتماعی می خواهید افرادی مانند مردی که به وجود شتر در زیر قطب جنوب اعتقاد دارد دشمن شما هستند. آنها در قوی ترین کشور کره ی زمین یعنی آمریکا مردی را به قدرت رسانده اند که نژاد پرست است و فراری از مالیات و در مورد زنان سخنان سخیف بسیاری گفته است. آن ها با این کار خود دانسته تلاش کردند تا نظام چند جانبه ای را که به عنوان جهانی شدن شناخته می شد نابود کنند و 50 سال پیشرفت در زمینه حقوق اقلیت ها و زنان را معکوس کنند و حکومت قانون را با حاکمیت دزد سالاران جایگزین کنند. و چنین افرادی در همه قاره ها وجود دارند. در تظاهرات حمایت از وطن پرستی در شهر پرتلند ایالت آرگون، تظاهرکنندگان خواستار آن شدند که سر مهاجران به زمین سیمانی کوبیده شود.

در ترکیه افرادی از حزب حاکم عدالت و توسعه مرتباً خبرنگاران زن را به تجاوز تهدید می کنند.

در روسیه اوباش پیوسته به راهپیمایی های آرام حمله می کنند و نئو نازی ها در آلمان پیوسته از تریبون مجلس ملی آلمان شعارهای اسلام هراسانه سر می دهند.

در هندوستان این گونه افراد در میان هندوهایی دیده می شوند که به نام مراقبت از گاو مسلمانان را به شکلی خشن می کشند در حالی که نخست وزیر هند نارندرا مودی که در واقع ترامپ هندوستان است حتی انگشت خود را تکان نمی دهد. در برزیل آن ها سربازان پیاده جیربولسونارو، رئیس جمهور فاشیست برزیل، هستند که در سال 2018 انتخاب شد و به یکی از خانم های مخالف خود گفت که: “تو اصلاً ارزش مورد تجاوز قرار گرفتن هم نداری” و پیشنهاد کرد که سیاه پوستان فعلی که نوادگان بردگان شورشی آفریقا هستند اصلاً مناسب تولید مثل نیستند.

اگر در سطح وسیع تر نگاه کنیم می بینیم که زباله های ذهنی این گونه افراد پیوسته افکار و صفحات رسانه های اجتماعی افراد خردمند را در سراسر جهان آلوده می کند. متخصصان جمع آوری آرا و نظرات، دستگاه ذهنی این گونه افراد را پوپولیسم اقتدار گرایانه نامیده اند. آنها در مخالفت با حقوق بشر که آن را به عنوان حقوقی برای دیگران می بینند کاملاً متحدند، در مخالفت با مهاجرت که آن را به عنوان آلوده کردن فرهنگشان می بینند هم نظر هستند و با تمام اشکال چند جانبه گرایی در سیاست جهانی و اقتصاد که آن را به صورت محدود کردن دولت منتخب خود می بینند مخالف اند.

اگر اعتقادات اینها فقط این مسائل بود ما می توانستیم به خود بگوییم که این هم یک موج ساده از احساسات ارتجاعی است که همیشه زمانی که جوامع به سرعت رشد می کنند ایجاد می شود.

اما اتفاق عمیق تری در حال وقوع است: دشمنی با منطق و خرد ورزی یعنی چیزهایی که ارزش های اصلی جوامع مبتنی بر بازار در 500 سال گذشته بوده است نظر اصلی آنها است.