خسرو آواز ایران دار فانی را وداع گفت

فرستاده شده در ۱۷ مهر ۱۳۹۹

 

دردی‌ست غیر مُردن آن را دوا نباشد…

 

گفته‌اند مولانا در واپسین شبِ زندگانیِ مبارکش این غزل را سرود:

رو سر بنهْ به بالین، تنها مرا رها کن

ترکِ منِ خرابِ شبگردِ مبتلا کن…

و امروز واپسین روزِ زندگانیِ درخشان و متبرّکِ محمدرضا شجریان بود.

حیاتِ والا و شگفت‌انگیزِ هنرمندی نادر ‌و تکرارناپذیر امروز به پایان رسید و یاد و یادگارهای عزیزِ او برای ما مانده است.

هنرمندی که در نوا و نغمه‌اش، حافظ و سعدی و مولانا شنیدنی‌تر می‌شدند و با صدای بی‌همتایش به شعرِ شیرینِ پارسی نیرو و نورِ تازه‌ای بخشید.

هنرمندی که حقیقتاً صدایش هدیه‌ای از عالَمِ غیب و از ساحتِ جان بود به جهانی که بیش از هر چیز تشنهٔ نوا و نغمه و زیبایی‌ست.

هنرمندی که گوییِ زیباییِ هزار سال شعرِ پارسی در انتظارِ آمدنِ او بوده که با آوازِ پُر از رازش، به کلمات و عبارات، بال و پَر و نفس و روح بدهد.

هنرمندی که اگر مولانا می‌شنید نغمهٔ او را دست‌افشان و رقصان می‌سُرود: این آوا ز آواها جداست؛ و می‌خواند: مطربِ خوش‌نوای من، عشق نواز همچنین…

هنرمندی که آوازش بیش از هر دلیلِ کلامی و برهانِ فلسفی، خبر از این می‌داد که این جهان را جانی هست و جانِ این جهان را جمالی هست بی‌کران.

هنرمندی که عرفان و معنی با صدای او دلرباتر، و حدیثِ عارفان به نغمهٔ او جان‌افزاتر، و قصّهٔ اربابِ معرفت در آوازِ او شورانگیزتر بود.

هنرمندی که هر کدام از ما می‌باید و می‌شاید که سپاس‌گزارِ موهبتِ هم‌عصری با او باشیم و قدردانِ فرصتِ زیستنی باشیم که با شنیدنِ صدای او تبرّک یافت و جلوه و جانی دیگر داشت.

هنرمندی که اثباتِ این نکته بود که زیبایی خودِ حقیقت و حقیقت خودِ زیبایی‌ست و آن‌چه زیباست، والا و حقیقی است.

 

کاش می‌شد به کلامی او را وصف و ستایش کرد، که امری‌ست محال. کلامِ مولانا را با خود زمزمه می‌کنم که دردی‌ست غیر مُردن آن را دوا نباشد… و سخنِ او را مصداقِ این واقعه می‌یابم که گفت:

گنجِ زری بود در این خاکدان

کو دو جهان را به جوی می‌شمرد

قالبِ خاکی سوی خاکی فکند

جانِ خِرد سوی سماوات بُرد

 

سفرت به سوی سماوات به خیر نازنین استادِ یگانه، و مقدمت بر ساکنانِ سراپردهٔ قدس مبارک، و نوا و نغمه‌ات تا ابد در زمینِ انسان‌ها جاری و سُرایان باد.

 

غروبِ هفدهمِ مهرِ نود و نُه

با بهت و بُغض و ستایش و نیایش

محمدجواد اعتمادی

( این قطعه ی زیبا از نویسنده ای با قریحه به دستمان رسید و در این روز تاریخی ی پر التهاب غم انگیز،  چنان گیرنده بود که بدون هیچ تغییر و دخل و تصرفی و بدون حتی اجازه ای از ایشان تصمیم گرفتیم آن را منتشر کنیم. از ایشان به خاظر اجازه نگرفتن بخشش می طلبیم)

هادی صداقت،

ادمین