کارهای جزئی برای حفظ محیط زیست کافی نیست
نئو لیبرالیسم ما را به سمت اقدامات فردی در مبارزه با تغییر اقلیم سوق داده است.
جزیی نگری و ندیدن کل در همه ی زمینه ها مشکل زاست. محیط زیست نیز از این قاعده مستثنا نیست. اکنون هیچ کشور یا شرکت بزرگی نیست که خود را هوادار محیط زیست نشان ندهد اما در واقع نابودکنندگان اصلی محیط زیست غالبا همین کشورها و شرکت های بزرگ هستند. توصیه هایی که آنها به طرفداران محیط زیست می کنند بسیار جزئی گرایانه و معطوف به مسائل خرد است. آنها بر این نکته پای فشاری و برای آن هزینه می کنند تا عوامل اصلی تخریب محیط زیست از نظر پنهان بماند. چنان که مثلا در غالب نقاط تمام فعالیت زیست محیطی مردم در مورد جمع آوری زباله از کوهستان ها و جاده ها محدود شده است. مقاله ای که در ذیل می آید، مقاله ای است که روزنامه گاردین در این زمینه منتشر کرده و آقای محمدرضا جعفری آن را ترجمه کرده اند که حاوی نکات بسیار مفیدی است و ما اینجا آن را با اندکی جرح و تعدیل منتشر می کنیم:
آیا شما به کسی پیشنهاد میدهید که با پرتاب حوله خانهای آتشگرفته را خاموش کند؟ یا با مگسکش دستی به مصاف اسلحه برود؟ انبوه اندرزهایی که ما درمورد تغییر اقلیم میشنویم – اندرزهایی که به ندرت میتواند با طبیعت این بحران جور دربیاید – این گونه اند. ایمیلی دریافت کردهام که شامل سی گزینه ی پیشنهادی برای تبدیل دفتر کارم به یک دفتر سبز است مانند استفاده از قلم هایی با قابلیت مصرف دوباره، بازآرایی مجدد اتاق با رنگ های روشن و عدم استفاده از آسانسور. خب وقتی به خانه می رسم نفس نفس زنان از پله بالا می روم. اما میتوانم تغییرات دیگری نیز انجام دهم مثلا تعویض چراغ ها، خرید سبزیجات محلی، خرید لوازم سازگار با محیط زیست و کم مصرف و نصب صفحه های خورشیدی بر پشت بام خانه ام. تازه علاوه بر همه ی اینها مطالعه ای که اخیرا منتشر شده نیز ادعا می کرده که بهترین راه مقابله با تغییرات اقلیمی را یافته است و آن این است که : “سوگند بخورم هیچ گاه بچه دار نشوم.”
این احکام فراگیر و مشوق اقدامات فردی، به یمن تبلیغات و کتابهای درسی و کارزارهای محیط زیستی قدرت های متداول، بویژه در غرب، به اندازه ی هوایی که نفس میکشیم طبیعی به نظر می رسد. اما بهتر از این نمی شد با زرق و برق ما را فریب داد. درست همان زمانی که ما به سبزکردن زندگی شخصی مان مشغولیم اَبَرشرکت های سوخت فسیلی با تخریب های ناشی از انتشار گازهای گلخانهای تلاش های ما را بی ربط و بی اثر می کنند. ٧١ درصد از گازهای گلخانه ای جهان تنها توسط صد شرکت جهان منتشر می شود و این عددی خیره کننده است. شما به آن صفحه ی خورشیدی و این خودکار دوبار مصرف فکر می کنید، آنها به آتش کشیدن سیاره.
آزادی عمل این اَبَرشرکت ها در آلایندگی – و ترویج راهحل های بی پایه در سبک زندگی – تصادفی نیست بلکه نتیجه ی جنگی است ایدئولوژیک که در ٤٠ سال گذشته با موفقیتی ویرانگر، اما نه غیرقابل بازگشت بر ضد امکان کنش جمعی در جریان بوده است.
پروژه سیاسی نئو لیبرالیسم که با تاچر و ریگان به اوج خود رسید دو هدف عمده را دنبال میکرد: اول برچیدن هرگونه مانع بر سر راه اِعمال قدرت فردی بی حد و حساب و غیر پاسخگو و دوم جا زدن آن به عنوان اراده ی عمومی دموکراتیک. و کارکرد سیاستهای مشخصه ی آن چون خصوصیسازی، مقرراتزدایی، کاهش مالیات ها و تبادلات آزاد تجاری نیز در جهت تقویت همین مساله است. باز گذاشتن دست ابرشرکت ها در انباشت سود های کلان، انگاشتن جو زمین به مثابه چاه تخلیه فاضلاب و از بین بردن توانایی های ما در طرح و برنامه ریزی برای رفاه عمومی – از طریق ابزارهای دولت – از کار های آنان است.
از ما بهتران مانع هرگونه نظارت جمعی بر قدرت ابرشرکت ها می شوند. زد و بندها و کمک های مالی به شرکت ها، ضمن بی محتوا کردن دموکراسی، مانعی بر سر راه سیاست های سبز است و همچنان به سوخت های فسیلی سوبسید پرداخته می شود و تا حد امکان حقوق تشکل هایی مثل اتحادیه ها ی کارگری را که موثرترین ابزار کارگران برای اعمال قدرت جمعی است پایمال کرده است.
درست همان زمانی که تغییرات اقلیمی به پاسخ های جمعی نو نیاز دارد ایدئولوژی نئو لیبرال بر سر راه ایستاده است. چرا؟ چون اگر بخواهیم انتشار گاز های گلخانه ای را هرچه سریع تر کاهش دهیم می بایست بر همه ی نفوذ آنها در بازار آزاد غلبه کنیم. باید بتوانیم شبکه ی حمل و نقل ریلی و بخش انرژی و صنایع را در کنترل عمومی درآوریم، ابرشرکت ها را به محو تدریجی سوخت های فسیلی واداریم و مالیات آنها را برای سرمایهگذاری در زیرساخت های اقلیم محور (Climate-Ready) و انرژی های نو شونده افزایش دهیم. به گونه ای که صفحه های خورشیدی را هر کسی بتواند بر سقف خانهاش نصب کند نه فقط کسی که از پس هزینه هایش برمی آید.
نئو لیبرالیسم نه تنها موفق شده فهرست بالا را از لحاظ سیاسی غیر عملی نشان دهد بلکه سعی کرده آن را به لحاظ فرهنگی نیز دور از ذهن جلوه دهد. نئو لیبرالیسم با ضیافت نفع شخصی و رقابتیاش، با فردگرایی شدیدش و با تبدیل عطوفت و همبستگی به امری مایه شرمساری، پیوندهای جمعی ما را فروپاشیده است. نئو لیبرالیسم همچون سمی ضداجتماعی و موذی شیوع یافته است. درست به همان شکلی که در موعظه های مارگارت تاچر آمده: “چیزی به اسم جامعه وجود ندارد.”
بررسی ها نشان می دهد مردمی که در چنین اوضاع و احوالی رشد کردهاند بیشتر فرد محور و مصرفگرا شده اند. غرق در فرهنگی که به ما میگوید خود را چون یک مصرف کننده ببینیم نه یک شهروند، به خود متکی باشیم نه در پیوند با دیگران. جای شگفتی نیست که ما در مواجهه با موضوعی که به کل سیستم برمیگردد گروه گروه به تلاشهای فردی و بیتأثیر رو میآوریم. ما همگی فرزندان تاچریم. حتی پیش از ظهور نئو لیبرالیسم، اقتصاد سرمایهداری توانسته بود به مردم بقبولاند که آسیبهای ناشی از مسایل ساختاری این سیستم استثمارگر – فقر، بیکاری، نظام سلامت بی مایه، عدم کامیابی – درواقع ناشی از بیعرضگی شخصی است. نئو لیبرالیسم این خود نکوهش کردن را که برای مردم درونی شده بود را تقویت کرد. او به شما می گوید که شما نه تنها باید به خاطر عدم امنیت شغلی و یا به خاطر وام های کلان و فشاری که در کار تحمل می کنید و یا اضافه کاری بیش تری که برای گذراندن زندگی مجبورید انجام دهید خود را مقصر بدانید و سرزنش کنید بلکه حالا می گوید که شما باید بار گناه و مسئولیت فروپاشی و اضمحلال بالقوه ی زیست محیطی را هم به گردن بگیرید.
این درست که ما به مردمی نیاز داریم که کمتر مصرف کنند و جایگزین های کم کربن – مانند احداث مزارع پایدار، ابداع ذخایر باتری، گسترش روش های بدون پسماند – خلق کنند، اما این انتخاب های فردی زمانی موثر خواهد بود که نظام اقتصادی بتواند انتخاب های قابل اعتماد و محیط زیستی را برای همه فراهم کند نه فقط برای مرفهان.
وقتی حمل و نقل عمومی به صرفه در دسترس نباشد مردم با خودرو سفر می کنند. وقتی مواد غذایی ارگانیک محلی گران باشد مردم همچنان سراغ فروشگاه های عرضه کننده مواد غذایی با فرآیند های پر مصرف سوخت فسیلی (fossil fuel-intensive) می روند. اگر سیل بی پایان تولید انبوه کالاهای ارزان ادامه داشته باشد آنها می خرند و می خرند و می خرند. این تردستی نئولیبرالیسم است یعنی ترغیب ما به اینکه به جای آنکه با قدرت و سیاست سروکله بزنیم با خرج از جیب خودمان به سراغ تغییرات اقلیمی برویم.
مصرفگرایی زیست محیطی شاید کفاره ی گناهان شما باشد اما این تنها جنبش توده ای است که توان اصلاح و تغییر مسیر بحران اقلیم را دارد. این امر نیازمند این است که ما در وهله ی اول به طور قاطع و از لحاظ ذهنی از قالب افسون کننده نئو لیبرالیسم بدرآییم: از تفکر فردی.
خبر خوب این است که ضربان انسانی برای به هم پیوستن خاموش شدنی نیست. خیال پردازی جمعی بار دیگر سیاست را به صحنه بازگردانده است. جنبش عدالت اقلیمی خطوط لوله را متوقف کرده، اجبار به کاهش سرمایهگذاری در بخش سوخت های فسیلی را موجب شده و موفق به کسب حمایت صد درصدی از اقتصاد های مبتنی بر انرژی پاک در شهرها و دولت ها در سرتاسر جهان شده است. پیوند های جدیدی بین مسئله سیاهان، حقوق مهاجران و بومیان و مبارزه برای دستمزد های بیشتر در حال شکلگیری است. بر پایه ی چنین جنبشهایی است که به نظر می رسد احزاب سیاسی بالاخره آماده می شوند تا از جزمیت های نئولیبرالی دست بردارند. مثلا اخیرا جرمی کوربین در مانیفست کارگری اش در زمینه ی مواجهه با تغییرات اقلیمی خواستار آن شد که برای رسیدن به این هدف یک بازسازی عمومی اقتصادی صورت گیرد و بر خلع ید الیگارشی دیوانه غولهای تجاری پافشاری کرد.
اکنون دیگر وقت آن است که از آزار خویش برای چگونه سبز زیستن در زندگی شخصی دست برداریم و شروع کنیم به خلع قدرت از شرکتهای بزرگ.
مارتین لوکاس . ترجمه: محمدرضا جعفری
منبع: گاردین
عالی بود Reply