نقش رسانه های جدید، تلگرام، وایبر، ……. و نابودی قدرت تفکر
نوشته حمید طراوتی
نقل از ماهنامه زیست آیین
چند تیتر از گروه های تلگرامی محیط زیستی را با هم نگاه می کنیم. “درخت ها می میرند. عده ای عصا می شوند و دستی را می گیرند. عده ای تبر می شوند بر نسل خویش”. “ گوش کن از ده بالایی شهر خبری آورده ام.خبری ناخوش و بد. خبر از مرگ دو صد دارو درخت” پیامی دیگر “ قند و پند های محیط زیستی” به همراه یک عکس. کسی علامت لایک زده است برای خبر بالا به معنای تایید آن. خبر بعدی: ” فیلم جالبی از نبرد کروکودیل با مار زنگی، دست بالای دست بسیاراست.” چند عکس و بعد ” هوای تازه، برای نجات طبیعت ایران تلاش کنیم” یا ” توله خرس سرگردان در دهکده جهان نما با کمک اهالی تحویل محیط بانان شد” یا ” مرگ اخلاق وقتی است که بی اصولی، اصول سیاست مداران می شود.” یا “نفوذ شکارچیان غیر مجاز به پارک ملی گلستان.” باز هم: “دعوای حقوقی دو اداره استانی مازندران بر سر5000 هکتار جنگل طبیعی.” و دیگری : ” کشت محصولات تراریخته در اسپانیا” و ” در خصوص اراضی اختلافی اوقاف با منابع طبیعی بیش از 1200 هکتار که هنوز سند به نام دولت صادر نشده بود. ” و ” مافیای آب چه می کند.” و ” منابع طبیعی در رسانه ها.احادیث سفررا بخوانید. گردشگری نه عیاشی که صنعتی دینی است.” ” پولدارهای ایران چه شغلی دارند. جراحان پلاستیک در صدر.” ” دیپلماسی آب شیرین کن ها. و غیره و غیره
اینها و بسیاری مانند این ها پیام هایی است که روزانه در گروه های تلگرامی مختلف بین هزاران نفر از هواداران محیط زیست و بلکه میلیون ها نفر از مردم رد و بدل می شود و همه آنها را به هم نزدیک و افکارشان را به هم منتقل می کند. ظاهرا بسیار خوب است. همه به سرعت از همه چیز باخبر می شوند. هر کس می تواند انتقاد کند. هر کس می تواند خبری را منتقل کند. هیچ چیز به راحتی پنهان نمی ماند. شبکه های آنلاین یکی از مهم ترین پیشرفت های فنی جهان معاصر اند و آزادی و ارتباط بی سابقه ای را در میان مردم و برای مردم ایجاد کرده و تاثیر شگرفی بر جای گذاشته اند. شبکه های آن لاین مردم را به شدت وابسته خود کرده و نوع جدیدی از ارتباط بین انسان ها ایجاد کرده اند. این شبکه ها کاری را که قبلا با یی میل ( پست الکترونیکی) قابل انجام بود با سرعتی بسیار بیش تر و امکاناتی شگرف انجام می دهند. این یک خدمت بی سابقه است که تا به حال وجود نداشته است.
اما این پیام ها به رغم تفاوت های بسیاری که در شکل و محتوا دارند در یک چیز کاملا مشترکند و آن کوتاه بودن آنهاست. به ندرت پیامی با بیش از 100 کلمه در میان آنها دیده می شود و اگر یافت شود نیز به ندرت خوانده می شود. این موضوع بسیار مهمی است که ذیلا بدان می پردازیم.
در سال 1964 میلادی ، دو سال بعد از آن که خانم راشل کارسون با انتشار کتاب بهار خاموش (1) توجه مردم آمریکا را به تخریب محیط زیست در اثر مصرف آفت کش ها جلب و تحولی بزرگ در فکر زیست محیطی جهان ایجاد کرد، مارشال مک لوهان، استاد دانشگاه تورنتو ، کتاب خود به نام درک رسانه را منتشر و با این کار خود را از دانشگاهی مردی ناشناس به ستاره ای جهانی تبدیل کرد. کتاب درک رسانه کتابی تخیل برانگیز بود که تاثیر عجیبی بر خواننده داشت. این کتاب در واقع نوعی پیش گویی و غیب گویی بود و چیزی که پیش گویی می کرد عبارت بود از انحلال و نابودی ذهن خطی. مک لوهان در این کتاب اعلام کرد که رسانه های الکتریکی قرن بیستم مانند رادیو، تلفن، فیلم های سینمایی و تلویزیون، قدرت استبدادی متن را بر تفکر و احساس ما در هم خواهند شکست. خود منفرد و جدا شده ما که برای قرن ها خود را با خواندن صفحاتی چاپی در خلوت خود محصور کرده بود، اکنون دیگر بار به یک کل تبدیل می شود . افراد به هم متصل می شوند و چیزی معادل دهکده یا قبیله جهانی را به وجود می آورند. او می گوید ما به شبیه سازی فن آورانه هوشیاری و آگاهی نزدیک شده ایم، جایی که فرآیند خلاق دانستن دیگر جمعی خواهد بود و به تمام بشریت گسترش خواهد یافت.
نیکولاس کار نویسنده و پژوهشگر برجسته انگلیسی و نویسنده کتاب ” تفکر سطحی” می گوید: ” با این که کتاب مک لوهان بسیار معروف شد، این کتاب کم تر خوانده شد و بیش تر مورد نقد قرار گرفت. امروزه کتاب درک رسانه تنها در دوره های دانشگاهی و برای کسانی که در رشته مطبوعات درس می خوانند تدریس می شود. اما مک لوهان جملاتی گفته است که در ذهن ما باقی مانده است. یکی از جملات معروف او آن است که هر رسانه خود یک پیام است.” در واقع منظور مک لوهان از نوشتن کتاب درک رسانه این نبود که تنها رواج رسانه های الکتریکی جدید را تحسین و تشویق کند. بلکه او می خواست هشداری بدهد و بگوید که این رسانه های جدید چه خطراتی ایجاد می کنند و احمق بودن و غفلت از آنها چه خطراتی در بر دارد. او می گوید فن آوری الکتریک به آستانه در رسیده است و ما هم چنان کر، کور و لال هستیم و نمی دانیم برخورد آن با فن آوری گوتنبرگ که تمام زندگی آمریکایی ها بر اساس آن شکل گرفت چگونه خواهد بود.
مک لوهان می دانست که هرگاه رسانه جدیدی رواج پیدا می کند مردم طبیعتا به اطلاعات موجود در آن توجه می کنند. آن ها در مورد اخباری که در روزنامه ها منتشر می شود، موسیقی ای که از رادیو پخش می شود، نمایش هایی که از تلویزیون پخش می شود و کلماتی که با شخصی در آن سوی تلفن رد و بدل می شود توجه بسیار دارند. مردم معمولا می گویند خود رسانه مهم نیست. مهم آن است که چه پیامی را منتشر می کند. مهم این است که چه استفاده ای از آن می شود. رسانه می تواند خوب و یا بد باشد می تواند پیام خوبی را بگوید و حرف های خوب بزند و یا می تواند چیز های قبیح و ناهنجاری را پخش کند. بنابراین محتوا مهم است نه رسانه. اما چیزی که مک لوهان می خواهد بگوید ضمن تایید این گفته، فراتر از آن است. او می خواهد ما را از ساده لوحی در درک رسانه بر حذر بدارد. او می گوید همیشه وقتی رسانه جدیدی می آید عده ای از آن طرفداری می کنند و آن را باعث دموکراتیزه شدن جامعه می دانند و عده ای دیگر آن را مضر و بی ثمر می دانند. اما چیزی که طرفداران رسانه و مخالفان رسانه، هر دو، آن را نمی بینند همانی است که مک لوهان برآن تاکید داشت یعنی خود رسانه. مک لوهان می گوید در دراز مدت محتوای رسانه کم تر از تاثیری که خود رسانه بر نوع تفکر و رفتار ما می گذارد اهمیت دارد. رسانه ، به خصوص رسانه های محبوب، به عنوان پنجره ما به جهان خارج و به درون خودمان بر آن چه که ما می بینیم و این که چگونه می بینیم تاثیر می گذارد و در نهایت اگر ما آن را زیاد به کار ببریم آنچه را که ما هستیم تغییر می دهد، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی. مک لوهان در کتاب درک رسانه نوشت که” اثرات تکنولوژی در سطح افکار و مفاهیم رخ نمی دهد” . بلکه” آنها الگوی ادراک را به طور دایم و بدون هیچ گونه مقاومتی تغییر می دهند.” رسانه تاثیر ساحرانه و سوِِء خود را بر خود سیستم عصبی ما اعمال می کند.
یکی از بزرگ ترین تغییراتی که رسانه های جدید یعنی اینترنت و بخصوص شبکه های آن لاین مانند وی چت، تلگرام و غیره که به تازگی به بازار آمده اند، ایجاد می کنند آن است که ذهن کاربران را به نحوی تغییر می دهند که دیگر تحمل متن های طولانی را ندارد. قدرت تامل و تفکر و قدرت تمرکز بر متن ها کاهش می یابد و لذا خواندن کتاب کار دشواری می شود. در این رسانه ها هر کسی در دنیای فردی خود غرق در دنیای جمعی و بزرگ دیگری است که درباره آن اطلاعات زیادی ندارد. هر فردی پیوسته مورد بمباران پیام های مختلف قرار می گیرد و در نتیجه قدرت تمرکز و تفکر خود را از دست می دهد. در واقع این رسانه ها درک ما را از جهان و از خود ما تغییر می دهند و بر تفکر ما تاثیری عمیق می گذارند. مک لوهان در این باره می گوید آن چه رسانه های جدید منتقل می کنند به جای خویش اما در واقع تاثیر خود رسانه ها بر ما بسیار بیش تر از محتوای آن هاست. مک لوهان می گوید همه کسانی که تحت تاثیر رسانه ها هستند و به خصوص کسانی که دست اندر کار تلویزیون و رادیو بوده اند همواره می گویند که خود رسانه مهم نیست بلکه محتوای آن مهم است. آنها از مردم می خواهند که با رسانه مخالفت نکنند بلکه سعی کنند که محتوای رسانه ها محتوای بهتری باشد. مک لوهان در پاسخ به آنها می گوید که عدم درک تاثیری که خود رسانه ها ، نه پیام آن ها، بر زندگی ما دارد نشان دهنده حماقتی است که ما نسبت به رسانه ها داریم. او می افزاید در واقع آنچه رسانه ها به ما عرضه می کنند مانند گوشت خوشمزه ایست که سارقان جلوی سگ نگهبان می اندازند تا حواس او را پرت کنند. تفاوت نمی کند که شما یک برنامه ادبی را از تلویزیون می بینید یا یک فیلم جنایی را، مساله این است که تماشای مداوم تلویزیون، برنامه هایش هر چه می خواهد باشد، شما را و عادات و روحیه و فضای زندگی شما را تغییر می دهد.
مک لوهان دیگر نمی توانست پیش بینی بکند که چگونه اینترنت و شبکه های آنلاین بر زندگی ما مسلط خواهد شد و آنها چه گوشت های خوشمزه ای را به سوی ما پرتاب می کنند و هر روز با برنامه ای جدید ذهن ما را به خود مشغول می کنند. اکنون که کامپیوتر ها آمده اند و به اندازه تلفن های همراه آیفون و آیپد و غیره کوچک شده اند و در جیب جا می گیرند این مراسم مهمانی به صورت یک برنامه متحرک درآمده است. اکنون این رسانه همه جا با ماست. در خانه، در سرکار، در هنگام رانندگی در اتوموبیل، در کلاس درس. در جیب ماست و در همه جا حضور دارد. حتی اشخاصی که ظاهرا از مضار این نوع شبکه ها آگاه هستند نیز نمی توانند از آن بگریزند. اینترنت و شبکه های آنلاین چنان خدماتی به ما می دهند که ما را از آنها گریزی نیست . در واقع خدمات کامپیوتر ها هر گونه شک و تردیدی را در ما نسبت به استفاده از آنها از بین می برند. آنها به قدری به ما خدمت می کنند که به قول نیکولاس کار ” ما فکر می کنیم که آنها مستخدم ما هستند و فراموش می کنیم که تحت کنترل هستیم و آنها ارباب ما هستند.”
واقعیت این است که با رواج شدید اینترنت و شبکه های آنلاین دیگر کسی حوصله خواندن متن های طولانی را ندارد. دیگر کسی جنگ و صلح نمی خواند. برادران کارامازوف نمی خواند. مقدمه ابن خلدون و سفرنامه شاردن نمی خواند. از علوم انسانی که بگذریم دیگر کسی حتی کتاب های علوم طبیعی را نیز با حوصله نمی خواند. حتی دانشجویان نیز ترجیح می دهند پاسخ هر سوالی را با یک جستجوی سریع در اینترنت به دست آورند نه با تحقیق در یک یا چند کتاب. چرا؟ چون ذهن آنها از طریق اینترنت و اخیرا شبکه های آنلاین به سرعت و سهولت عادت کرده. اما سرعت و سهولت کسب اطلاعات ما را به یک ایستگاه دیگر هم کشانده است و آن سطحی نگری است. اینترنت و بویژه شبکه های آنلاین کاربران را سهل انگار و سطحی نگر کرده است. همه رقم اطلاعاتی را می توان به سهولت کسب کرد و بدون نیاز به ممارست و تحصیل ممتد و طولانی و مطالعه عمیق می توان در باره هر موضوعی اطلاعاتی داشت. اما این اطلاعات بسیار سطحی هستند و در عمل به کار نمی آیند.
شبکه های آنلاین یک مشکل دیگر هم به وجود آورده اند که بویژه در زمینه محیط زیست نمایان تر است. با استفاده از آنها و با امکان کپی کردن و منتقل کردن سریع اطلاعات به دیگری
(Copy &paste) هر کس می تواند به سرعت و بدون داشتن اطلاعات کافی در هر زمینه ای اظهار نظر کند. همه کس همه چیز می گوید و نظر می دهد و پند می آموزد. لذا پس از مدتی آنچه حاصل می شود یکسان شدن تقریبی سطح تفکر عمومی گروه ها است. در نتیجه اندک اندک همه حرف های هم را تکرار می کنند و همه شبیه هم می شوند . سخنان نیکولاس کار در کتاب تفکر کم عمق بسیار هراس انگیز است. اما چه باید کرد؟ نه می توان شبکه های آنلاین را به طور کامل کنار گذاشت و نه می توان از تاثیر سویی که بر ذهن ما دارند برحذر ماند. باید دید آیا این شبکه ها کتاب خوانی را به فراموشی می سپارند و یا این که ذهن بشر در مقابل آن ها مقاومت خواهد کرد و تغییرات دیگری ایجاد خواهد شد.
(1) این کتاب با ترجمه عبدالحسین وهاب زاده، عوض کوچکی و دکتر علیزاده منتشر شده است
دکتر حمید طراوتی
با سپاس! دیدگاه طرح شده در مقاله کاملاً صحیح است! سرعت زندگی انسان کنونی را عوامل زیادی تغییر داده و یکی از مهمترین آنها اینترنت و به ویژه شبکههای اجتماعی است. این پدیدهها و تغییرات، مانند هر پدیدۀ دیگر، پیامدهای خوب و بدی دارد. سی سال پیش که هنوز اینترنت فراگیر نبود، جامعههای انسانی پس از پیامدهای صنعتی شدن، پیامدهای حضور رایانه را در زندگی بررسی میکردند، سپس اینترنت و فراگیرشدن تلفن همراه شرایط جدیدی را رقم زد و امروز شبکههای اجتماعی. این روند همچنان گسترش مییابد و ظاهرا در افقهای آینده به جای تلفن همراه، پدیده های دیگر چون ابزارهای پوشیدنی مثل عینکها و ساعتهای هوشمند و در گامهای بعدی، ابزارهای کاشتنی و تعاملی با بدن انسان، در انتظار ما باشد و امکانات و افقهای فراتر و بالطبع چالشهای بسیار جدی و تازه ای در شیوۀ زندگی و ذهن و بدن انسان بگذارد. به نظرم این تحولات روی خواهد داد و تأثیرات عمیق دیگری بر ما خواهد گذاشت؛ اما خیلی امیدوار هستم که بازبینی هایی از این دست که در مقاله حاضر آمده، باعث تأمل جدی نخبگان جامعه شود و افراد و سیستم های آموزشی و تربیتی جوامع به بازبینی شیوههای داد و ستد و استفاده از این فنآوری ها مبادرت کنند. پیشرفتهای تکنولوژی چنان سریع شده که انسانها برای تصحیح و بهینه سازی روابطشان با آنها، از زمان عقب میافتند و باید دید که چقدر در کنترل آنها قدرتمند توانا خواهند بود. Reply