نابرابری و یک درصد فوقانی
بیش از یک دهه است که نظریه ی وجود یک درصد فوقانی جامعه یعنی یک درصدی که بیش از نود درصد ثروت جامعه را در اختیار دارد در اذهان مردم جهان جای گرفته است.
این نظریه را اول بار جوزف استیگلیتز (Joseph Stiglitz) اقتصاددان برجسته و برنده ی جایزه ی نوبل که در آن هنگام کارشناس ارشد بانک جهانی بود مطرح کرد و با ارائه ی آمار و ارقامی مستند و میخکوب کننده نشان داد که نابرابری در سطح جهان به حد بی سابقه ای رسیده است و یک درصد فوقانی جامعه ثروت فوق العاده عظیمی را انباشته کرده که با آن هر کاری می تواند بکند.
حدود یک دهه بعد توماس پیکِتی (Thomas Piketty) اقتصاددان برجسته ی فرانسوی در کتاب کم نظیر خود به نام “سرمایه در قرن بیست و یکم” با استفاده از مدارک و شواهد تاریخی و آمار و ارقام دقیق نشان داد که این نابرابری از دل نظام تولید و توزیع کنونی جهان بیرون می آید و با اندرز و پند قابل پیشگیری نیست.
او اعلام کرد که به این نتیجه رسیده که با نظام فعلی نه محیط زیست جهانی قابل حفاظت است و نه بشریت و به اصطلاح “هر آنچه سخت و استوار است دود خواهد شد و به هوا خواهد رفت”.
اما این یک درصد فوقانی که مورد نظر اقتصاددانان است و به آنها نخبگان یا به عبارت دیگر ” از ما بهتران” می گویند، چند نفرند؟
اگر جمعیت کنونی جهان را که هشت میلیارد نفر است در نظر بگیریم، یک درصد فوقانی شامل هشتاد میلیون نفر می شود. این هشتاد میلیون نفر چه کسانی هستند؟
اینها کسانی هستند که ثروت شان بیش از صد میلیون دلار است و یا بهتر بگوییم ثروت آنها به میلیون و میلیارد دلار سنجیده می شود. اینها افرادی هستند مانند سران و سلاطین صنایع و شرکت های بزرگ آمریکایی یعنی کسانی مانند خانواده های بزرگ صاحب بانک ها، صنایع اسلحه سازی، صنایع داروسازی، و سران و مالکان صنایع الکترونیک جدید مانند گوگل، آمازون و اپل و… و مالکان ده بانک بزرگ اول جهان که سرمایه ی هر یک از آنها طبق برآوردها بیش از چهار تریلیارد دلار است – مانند بانک کشاورزی چین، بانک توسعه صنعتی چین، بانک جی پی مورگان (J.P.Morgan) و “Bank of America” و امثالهم و نیز تعداد زیادی از بوروکرات ها و دلال ها و واسطه های تحصیل کرده ای که در این اقتصاد وجود دارند. سران و ثروتمندان بزرگ اروپا و خانواده های سلطنتی، مجموعه های بزرگ مافیایی مواد مخدر و تجارت زن، سران و سرمایه داران بزرگ روسیه و هندوستان، بزرگ سرمایه داران ژاپن و امثالهم. بزرگ ثروتمندان و قدرتمندان تمام کشورهای در حال توسعه ی آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین نیز در زمره ی این یک درصد فوقانی قرار می گیرند. در میان این یک درصد نیز، یک درصد از بقیه ثروتمندترند و رقابت سختی بین آن ها وجود دارد. همه این هشتاد میلیون نفر که در مجموع بیش از 96 درصد ثروت جهان را در اختیار دارند، با یکدیگر در ارتباط اند و با هم بده و بستان دارند و از طریق نیروی نظامی و امنیتی خود با یکدیگر همکاری و در عین حال رقابت می کنند. اینها در راس خود اتاق های فکر متعددی تشکیل داده اند. زندگی اغلب آنها به بیهودگی می گذرد، آنها همه چیز دارند و از هیچ چیز لذت نمی برند. لذا برای خود، برنامه های هیجان انگیز و خارق العاده و مراسم آیینی تدارک می بینند، اما همه ی آنها یک مشکل دارند و آن اضطراب است. آنها چنان ثروت و قدرتی را در دست دارند که حتی یک لحظه هم نمی توانند فکر کنند که اگر آن را از دست بدهند چه خواهد شد. دغدغه ی اصلی آن ها حفظ ثروتشان است و در افزایش آن نیز می کوشند.
در مقابل آنها هفت میلیارد و نهصد میلیون نفر انسان ایستاده اند. یک میلیارد نفر آن ها سوء تغذیه دارند و از گرسنگی رنج می برند. فقرای آفریقایی و پاپتی های هند و گرسنگان اتیوپی، بی خانمان های افغانستان، طبقه ی متوسط وسیع در حال افول جهان که دیگر حتی تهیه سرپناه نیز برای شان مشکل شده و همه ی فقرای کارائیب و آمریکای لاتین، فاحشه های تمامی کشورها، همه و همه بخشی از این جمعیت عظیم است که میلیاردها نفر از آنها از زندگی انسانی برخوردار نیستند.
چند لحظه فکر کنید… چه باید کرد؟ چه خواهد شد؟