مالتوس و نظریه جمعیتی
مالتوس و نظریه جمعیتی او
برآورد می شود که ۲۰۰ سال پیش حدود بیست درصد ساکنان انگلستان و فرانسه اصلا قادر به کار نبودند. آنها حداکثر آنقدر انرژی داشتند که فقط بتوانند چند ساعتی در روز آهسته قدم بزنند در نتیجه محکوم بودند که تمام عمر را به گدایی بگذرانند. فقدان تغذیه کافی اثری شدید نیز بر رشد فکری جمعیت دارد. زیرا مغز کودکان برای این که خوب رشد کند به چربی نیاز دارد. در آن زمان بعضی از متفکرین معتقد بودند که اوضاع همیشه همانطور خواهد بود. در قرن هجدهم عالیجناب توماس رابرت مالتوس به این نتیجه رسید که تعداد نفرات انسان ها همیشه از مقدار غذای در دسترس پیشی خواهد گرفت. او می دید که رشد جمعیت نرخ تصاعدی دارد- یعنی از ۲ به ۴ و ۴ به ۸ و ۸ به ۱۶- در حالی که تولید کشاورزی فقط به صورت خطی افزایش می یابد- از ۲ به ۳ و به ۴ و به ۵- . هر وقت غذا زیاد باشد بچه های بیش تری زنده می مانند که خود همین امر بعدا به مرگ های بیش تری می انجامد. مالتوس در سال ۱۷۷۹ به این نتیجه رسید که بشریت همیشه از قحطی رنج خواهد برد.
او در این باره نوشت:
《 قدرت جمعیت آن قدر بر توانایی زمین برای تولید معاش انسان ها برتری دارد که مرگ زود رس می بایست به این یا آن شکل به سراغ نژاد بشر بیاید. کارهای غیر اخلاقی بشر ( کودک کشی، سقط جنین و پیش گیری از بارداری ) در واقع سفرای فعال و توانای جمعیت زدایی به شمار می روند. آن ها پیشگامان ارتش بزرگ نابودی هستند و غالبا این کار وحشتناک را خود به اتمام می رساند. اما اگر آنها نتوانند در این جنگ انهدامی پیروز شوند همه گیری های گوناگون، بیماری های مختلف و طاعون در صفوفی درهم فشرده پیشرفت می کنند و هزاران و ده ها هزار تفر را به کام مرگ می برند. اگر این تلاش نیز ناکامل باشد قحطی های اجتناب ناپذیر غول آسا به دنبال آن ها می آیند و با یک ضربه کاری میزان جمعیت را با میزان غذای جهان هم سطح می کنند.》
مالتوس مخمصه ای را که بشر گرفتار آن بود به خوبی توصیف می کند. اما او به توانایی بشر برای خلاقیت و حل مشکللات و توانایی او برای تغییر اوضاع در هنگامی که عقاید روشن گرانه و آزادی گسترده به او فرصت انجام این کار را می دهد کم بها می دهد. چندان که کشاورزان حق داشتن ملک شخصی پیدا کردند، انگیزه ای برای تولید بیش تر در آن ها ایجاد شد و چندان که مرزها بر روی تجارت بین الملل باز شد مناطق مختلف جهان کم کم در تولیدی که مناسب خاک و آب و هوا و مهارت آنها بود تخصص پیدا کرد و فن آوری کشاورزی نیز به شدت توسعه یافت و کمک کرد که این فرصت ها مورد استفاده قرار بگیرد. هرچند جمعیت سریع رشد می کرد، عرضه مواد غذایی رشدی سریع تر داشت. مصرف سرانه فرانسه و انگلیس که در اواسط قرن ۱۸ میلادی حدود ۱۷۰۰ تا ۲۲۰۰ کالری بود تا سال ۱۸۵۰ میلادی به ۲۵۰۰ تا ۲۸۰۰ کالری افزایش یافت، رفته رفته قحطی ها ناپدید شدند. در اوایل قرن بیستم سوئد به عنوان کشوری که در آن گرسنگی وجود ندارد اعلام شد.
اکنون اما رشد جمعیت و افزایش مصرف سبب کمبود منابع آبی شده و همین امر تولید کشاورزی را نیز به خطر انداخته است. بزودی بخش زیادی از زمین های آبی از میان خواهند رفت زیرا دیگر آبی برای آبیاری آنها وجود نخواهد داشت. آیا تولید غذا نیز کاهش خواهد یافت؟ آیا مالتوس درست می گفت؟