ماجرای کمربند جنوبی مشهد و دو دیدگاه
چندین دهه است که در سطح جهان بین دیدگاه دو گروه در باره توسعه اختلاف نظر شدید وجود دارد. اکولوژیست ها و اقتصاد دانان.
توجه اقتصاد دانان معطوف به شاخص های رشد اقتصادی است. برای آنها مسایلی مانند نرخ رشد اقتصاد، میزان اشتغال، نرخ تورم، میزان رشد صنعت سازه ای، فولاد سازی ها و امثالهم مطرح است و فقط از این زاویه به برنامه های توسعه می نگرند. این اقتصاد دانان و برنامه ریزان و طراحان ِ برنامه های توسعه، البته ضدیتی با محیط زیست ندارند بلکه چه بسا به طبیعت علاقمند نیز هستند، مثل غالب دیگر انسان ها. اما نگاه آنها به توسعه هیچ توجهی به محیط زیست و حفظ آن ندارد. لذا برای این که به هدف خود دست یابند عملا آن را نابود می کنند. برنامه ریزان ابتدا برنامه های توسعه را بر اساس دیدگاه خود تهیه و طراحی می کنند و بعد سعی می کنند با عوارض زیست محیطی آن به نحوی برخورد کنند و اثرات ناهنجار آن را کاهش دهند. چنین است که در کوچه شش متری برج دوازده طبقه می سازند. سپس در وسط کوچه – برای جبران- یک زمین کوچک را به پارک تبدیل می کنند. پیوسته خودرو بیش تری تولید می کنند و سپس برای حل مشکل ترافیک بزرگراه احداث می کنند. در دور و بر تالاب ها پروژه مسکونی و کشاورزی وسیع ایجاد می کنند و بعد به فکر درمانی برای خشک شدن تالاب می افتند. سد گتوند را می سازند و بعد عملیات علاج بخشی برای آن طراحی می کنند. این رویه نه تنها در ایران بلکه در بسیاری از کشور های جهان سال های سال است که اجرا شده و عواقب و عوارض ناگواری ایجاد کرده است.
اکولوژیست ها و طرفداران محیط زیست بر عکس توجه شان به توسعه پایدار است. آنها معتقدند که محیط زیست زیر بنای توسعه است نه بر عکس و “فن آوری” همه مشکلات را حل نمی تواند کرد. لذا اگر آن چه را که توسعه می نامیم عملا طبیعت زیر بنای خود را تخریب کند چنین توسعه ای پایدار نخواهد بود و دوام نخواهد آورد و مشکلات زیادی را برای همان اقتصاد ایجاد خواهد کرد. می توان جنگل را تراشید و الوار زیادی تولید کرد و عده بسیاری را به کار گمارد. می توان با چنین کاری درآمد ملی را بالا برد و بر تولید ناخالص ملی افزود. اما این کار دوامی ندارد. پس از جند سال دیگر جنگلی نخواهد بود و آن وقت با یک بارش تند سیل جاری خواهد شد. آنگاه بر همه معلوم خواهد شد که ارزش درخت ایستاده بسیار بیش تر از ارزش چوب درخت قطع شده است.
آنها معتقدند که چارچوب کلاسیک ِ توسعه به سبک آمریکا، یعنی جاده، پمپ بنزین، خیابان، خانه و سپس تکرار آن ، چارچوبی است قدیمی که دیگر خریدار ندارد. اکنون که گرمای متوسط کره زمین بیش از یک درجه افزایش یافته و جمعیت آن به 7.7 میلیارد نفر رسیده است، اکنون که کم آبی و ورشکستگی آبی مشکل اصلی سراسر جهان است، اکنون که کار به نشست زمین رسیده، اکنون که فقر و گرسنگی بیش از یک میلیارد نفر را رنج می دهد و اکنون که خطرات زیست محیطی بزرگی زندگی مردم جهان را تهدید می کند. دیگر عمل کردن به شیوه جامعه هنوز نسبتا بکر ِ دهه 50 و 60 میلادی آمریکا و قربانی کردن آب و خاک و جنگل و غیره برای آن چه به اصطلاح رفاه “گروهی اتوموبیل سوار” خوانده می شود، کاری است خطا و سیاستی است عقب افتاده که نتایج وخیمی خواهد داشت.
متاسفانه این رویکردِ قدیمی و نامتناسبِ با زمان و خلاف ِ توسعه پایدار، هم اکنون در ایران رواج بسیار دارد و در مشهد هم در چندین جوزه خود را متبارز کرده است. نمونه آن پروژه کمر بند جنوبی شهر مشهد است. این پروژه با هزینه ای سنگین بدون ارزیابی زیست محیطی آغاز شده، سپس مشمول ارزیابی شده و از آنجا که مطالعات ارزیابی اثرات نداشته از طرف دادستانی مشهد متوقف شده و مقرر شده که تا زمان انجام مطالعات ارزیابی و ارائه نتایج آن پروژه معلق بماند. اکنون اما گفته می شود که با خم کردن قانون از آن عبور کرده ایم. بر همین اساس اجرای آن دیگر بار آغاز شده.
این پروژه چند اشکال اساسی دارد. اول آن که اصلا نیازی به آن نیست. یعنی مشکلی را حل نمی کند که، در این شرایط خطیر ِ تحریم و بی پولی از یک طرف و آلودگی هوای شهر مشهد و کمبود فضای تفریحی از سوی دیگر، شهر سخت بدان محتاج باشد. بلوار نماز و بزرگ راه فکوری و بلوار پیروزی و جاده وکیل آباد همگی غرب مشهد را به شرق وصل می کنند. این کمربند جنوبی فقط می تواند ترددِ خودرو ها را از طرقبه به طرق تسهیل کند که فعلا اصلا نیازی به آن نیست و در آینده هم قطعا باید حمل و نقل عمومی شهر تقویت و از تعداد خودرو آن کاسته شود و این نیاز کم تر خواهد شد. پس اصولا این طرح بلا توجیه است.
دیگر آن که کوه ها و بلندی های جنوب مشهد تنها بخشی از طبیعت است که برای شهر مشهد باقی مانده است، بگذریم که گسترش افقی ی شهر -که به غلط توسعه خوانده می شود- بخش بزرگی از آن را اشغال کرده است. در این مکان هنوز پرندگان آواز می خوانند، آبراه های زیادی وجود دارد، حیات وحش زنده است و پوشش گیاهی مختصری، بویژه در بهار، وجود دارد و در یک کلام این قسمت از شهرْ فضایی ست برای نفس کشیدن ِ شهر. نابود کردن آن از طریق گذراندن یک جاده عریض از میان آن با عوارضی که این کار دارد – احداث مغازه و کافه و پاساژ و غیره- و با آن چه بعدا رخ خواهد داد یعنی رشد دلال بازی بر سر زمین های اطراف آن و افزایش شدید قیمت زمین ها و تردد شدید خود رو های باری و افزایش عبور و مرور و غیره …….. تنها قسمت بکر مانده شهر را که بخش مهمی از اکولوژی آن است نابود و زندگی شهر را غیر انساتی تر خواهد کرد.
نکته دیگر آن که در برنامه ریزی اصلی هست به نام ” تقید به راه رفته.” یعنی طرحی را که کسی یا کسانی از قبل تهیه کرده و تا حدی آن را اجرا کرده اند نمی توان کنار گذاشت و باید بالاخره آن را به نحوی اجرا کرد. در اینجا نیز با همین مساله روبروییم. کاری بدون مطالعه آغاز شده. مقدار زیادی برای آن هزینه شده. اکنون که اشکالات آن مشخص شده، بالاخره باید به گونه ای آن را به اتمام رساند. اما این بدان معنا نیست که هر طرحی را به صرف آن که عملیات اجرایی آن آغاز و برای آن هزینه شده به همان شکل اولیه، اجبارا، ادامه دهیم. در این جا می باید مطالعه کرد تا بتوان بر اساس خرد و دانش و با رعایت منافع مردم و مقتضیات ِ اقتصادی و اجتماعی و بویژه ملاحظات زیست محیطی، طرحی نو در انداخت. این کار مشکل تر است اما فایده بسیار دارد و به نتایج نیکویی خواهد رسید.
نکته آخر آن که این طرح نیمه کاره، اکنون که مضار و عوارض و عواقب آن کاملا آشکار شده، می تواند به یکی از بهترین نقاط ایران تبدیل شود. منطقه ای وسیع در جنوب شهر مقدس مشهد با فضایی کاملا طبیعی و بکر و با چشمه ها و آبرا ه ها و روستا های کوچک و پوشش گیاهی خاص خود، می تواند بدون نیاز به تله کابین و پروژه های سرمایه- بر و با عملیاتی نه چندان پر خرج، به تفرجگاهی بی نظیر و گردشگاهی فرحبخش برای مردم و زایرین میلیونی ی حرم امام رضا تبدیل شود و هزاران هزار گردشگر را به خود جلب کند. این کار عظیم اکنون تنها به یک تصمیم شجاعانه و به درک اوضاع زمین و محیط زیست نیاز دارد.