در خود و برای خود
در فلسفه ی هگل اصطلاحی وجود دارد به نام “در خود” و “برای خود”.
مثلا از نظرگاه هگل “بذر بلوط” خود یک درخت بلوط است، اما هنوز مضمر است و پوشیده. یعنی هگل در بذر، آینده ی آن را که درخت بودن است می بیند. از نظر او بذر درختی “در خود” یا بالقوه است، اما فقط چشمی بصیر آن را به صورت درخت می بیند. آنگاه که بذر ریشه زد و رشد کرد به درختی “برای خود” تبدیل می شود، یعنی درختی که در دل بذر مضمر بوده و اکنون خود را آشکار کرده است.
در جامعه نیز پدیده های “در خود” و “برای خود” وجود دارد. اما باید چشم بصیرتی داشت تا بتوان آنها را شناخت. مثلا در جامعه ی سرمایه داری، صرافی یک بانک “در خود” است. سال ها و قرن ها مغازه های صرافی وجود دارند، پول قرض می دهند و تبدیل می کنند و حتی گرو برداری نیز می کنند. اما وقتی رشد کردند و به تکامل رسیدند به بانک تبدیل می شوند که یکی از ارکان اصلی جامعه ی سرمایه داری است. به همان صورت مانو فاکتورها (کارگاه های دستی) هم نوعی کارخانه ی “در خود” هستند و پس از پیدایش ماشین بخار و ابداع ماشین آلات، به کارخانه ای “برای خود” تبدیل می شوند و اساس جامعه ی سرمایه داری را بنا می نهند. این اصل فلسفی در تمام جوامع عمل می کند و حاکم است. نهادهای اجتماعی ابتدا به صورت جمعیت ها یا سازمان های کوچک شکل می گیرند و سپس به سازمان ها و نهادهایی بزرگ و “برای خود” تبدیل می شوند. تغییر، اصل اساسی و همواره برقرارِ طبیعت و جامعه ی انسانی است و این تغییر، دست کم تا کنون، خصلت تکاملی و رو به رشد داشته است. وقتی نهادی به نام آزادی در اذهان شکل می گیرد، طولی نمی کشد که به نهادی نیرومند و مستقل تبدیل می شود و به همین ترتیب نهادهای دیگر نیز پس از دوران رشد اولیه همگی به درخت های تناوری تبدیل می شوند. بنا براین باید به این نهادها توجه کرد و رشد آنها را مد نظر قرار داد زیرا آینده ی بشریت را این تغییرات شکل می دهند.
برای مثال خانواده از زمان به وجود آمدن مالکیت خصوصی تا کنون همواره یکی از نهادهای اصلی جامعه بوده است. اکنون می بینیم که این وضعیت تغییر کرده است. دیگر برای بعضی ازدواج امری حتمی و لازم الاختیار نیست. بسیاری از خانم ها دیگر اعتقادی به قرار گرفتن زیر سلطه ی یک مرد ندارند و با مردان احساس برابری می کنند. دیگر رفتن با رخت عروسی و برگشت با کفن سفید مطرح نیست یا کم رنگ شده. این تغییر در جامعه ی سنتی ما هنوز ابعاد بزرگی به خود نگرفته است اما همان حالت “بذر” و “در خود” را دارد. بیست یا سی سال دیگر این بذر به درخت تناوری تبدیل خواهد شد و چه بسا که تا آن موقع تعداد ازدواج های سفید بیش از ازدواج های سنتی باشد. یا در تاریخ بشر می بینیم که کم تر جنبش سیاسی اجتماعی بدون دخالت دین وجود داشته است و معمولا در همه ی جنبش ها دین عنصری اصلی بوده است. اما امروز می بینیم که غالب جنبش های اجتماعی جهان جنبه ی دینی ندارند. مثال بارز آن جنبش جلیقه زردهای فرانسه و جنبش جوانان هنگ کنگ است. درست یا غلط این وجود دارد.
کسانی که بذر بلوط را به عنوان درختی “در خود” می بینند می توانند بذرهای دیگری را نیز که پیوسته در دل جامعه ی سرمایه داری پدید می آید تشخیص دهند و با آنها همراه شوند و آنها را هدایت کنند. اما کسانی که “بذر” را نمی بینند، “درخت” را موجودی حرام زاده، خلق الساعه و یا احتمالا دشمن زاد به حساب می آورند و تنها راه نجات را در انداختن آن با تبر می بینند. این افراد متوجه نمی شوند که در مقابل تاریخ و تکامل ایستاده اند. تاریخی که از آن گریزی نیست.
فلسفه هگل بسیار جذاب ولی پیچیده است. Reply
واقعا درسته. روز خوش
۳ فروردین ۱۴۰۲