در سوگ مه لقا ملاح

فرستاده شده در ۱۷ آبان ۱۴۰۰

 

 

 

 

 

 

اولین بار در نمایشگاهی در تهران دیدمش. زن سالمندی بود که گر چه پیوسته سرفه می کرد و نفسش تنگ می شد اما چالاک بود و بسیار خوش زبان. اندکی لهجه ی تهرانی داشت و بسیار اهل طنز بود. نمایشگاه محیط زیست بود و تهران بود و سال  1373 شمسی. یکی از دوستان غرفه ی ما آهسته به من گفت” این خانم که مدام سرفه می کند و جثه نحیفی هم دارد، با این سن برای محیط زیست می خواهد چه کار کند.” گفتم فعالیت برای محیط زیست به جثه مربوط نمی شود و به قلب و مغز مربوط است.  بعد فهمیدم که نامش مه لقا ملاح است و به همراه همسرش و چند خانم دیگر فعالیت در زمینه ی حفظ محیط زیست را وجهه ی همت خود قرار داده اند.

 

در چند روزی که در نمایشگاه بودیم و او را هر روز می دیدم فرصتی به دست آمد تا چند روزی با او صحبت های طولانی داشته باشم. از عقاید و برخورد او خیلی خوشم آمد. می گفت ما فقط یک زمین داریم و سرنوشت همه ی ما به آن وابسته است. پس هر فعالیتی که به زمین ما صدمه می زند باید متوقف شود. و ناراحت بود که چرا خیلی ها این موضوع ساده را نمی فهمند. با هم صمیمی شدیم. پس از آن هم هر وقت به تهران می آمدم سری به خانه ی زیبای او و همسرش که خانه ای ویلایی و بسیار قدیمی و زیبا بود می زدم و با او صحبت می کردیم. درب خانه اش بروی همه ی طرفداران محیط زیست باز بود و در خانه همیشه مهمان داشت. اما هیچ کدام از آنها در واقع مهمان نبودند و همه به تدبیر امور منزل کمک می کردند.

 

در آن سال ها تغییراتی در برخورد با مسایل فرهنگی دیده می شد. دولت آقای هاشمی رفسنجانی نوعی سیاست مدرنیزاسیون و تعامل با جهان در پیش گرفته بود. مشکلات محیط زیست هم برای اولین بار بطور جدی در اجتماع و مطبوعات مطرح می شد. اولین روزنامه ی رنگی کشور، روزنامه ی همشهری، نیز منتشر شده بود. این روزنامه صفحه ای به نام صفحه ی محیط زیست داشت که مدیریت آن با آقای اسماعیل عباسی بود. برخی هفته نامه ها هم، مانند جامعه ی سالم، به مسایل محیط زیستی می پرداختند. اندک اندک محیط زیست از جعبه ی لوکس خود خارج می شد و به زندگی مردم و به درون بحث های اجتماعی کشیده می شد.

 

در همان روز ها مه لقا ملاح جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست را تاسیس کرد. او بود و چند استاد دانشگاه و چند خانم علاقمند. خبر آن را در روزنامه ی همشهری خواندم. خیلی خوشحال شدم و در عین حال متعجب که چه شده که روزنامه ها این خبر را نوشته اند و چگونه یک ان جی اوی زنان توانسته مجوز بگیرد. ولی او توانسته بود با استدلال مقامات را قانع کند که کار او به نفع طبیعت و محیط زیست و مردم ایران است. بعد از مدتی هنگامی که او را در خانه اش دیدم از من هم خواست که عضو شوم. گفتم مگر جمعیت شما مخصوص بانوان نیست؟ پاسخ داد که : نه اسمش چنین است و هدف اش. یعنی جمعیتی است برای دفاع از/ و همکاری با/ زنانی که طرفدار محیط زیست هستند و برای حفظ آن می کوشند، پس مرد ها هم می توانند در آن عضو باشند و در این راه بکوشند. من هم عضو شدم.

از آن زمان به بعد مه لقا ملاح سال های سال در زمینه ی حفظ محیط زیست فعالیت کرد و تعداد زیادی از بانوان و جوانان را به این مبحث آشنا و در واقع آنها را تربیت کرد. با مقامات بدون رودربایستی و مسامحه صحبت می کرد و البته هم هم احترام سن و شخصیت او را داشتند. در سال های اخیر مرگ همسر ایشان و کهولت سن تا حدی فعالیت های او را تحت تاثیر قرار داده بود، اما تا آخر عمر به فعالیت ادامه داد. جمعیت او یکی از اولین تشکل های زیست محیطی کشور بود. این جمعیت در میان بانوان کشور بویژه تحصیل کردگان محبوبیت خاصی داشت و در شهر های متعددی شعبه تشکیل داده بود. او به نماد مبارزه ی اجتماعی و فعالیت زنان برای حفظ محیط زیست تبدیل شد و بر فضای فعالیت اجتماعی تاثیر گذاشت.

می توانست در 77 سالگی از خانه بیرون نیامده باشد و خود را بازنشسته کرده باشد. اما آمد و کوشید و رد پایی از خود باقی گذاشت که پاک شدنی نیست.

یادش زنده و جاوید و راهش پر رهرو باد

حمید طراوتی