اقتصاد جهاني گول زننده ما
اقتصاد جهاني گول زننده ما
اقتصاد امروز جهان با مديريت نادرست خود بسياري از خصوصيات يك اقتصاد شبكه پونزي را در بر دارد. در شبكه پونزي (که اول بار یک کلاهبردار ایتالیایی به نام پونز آن را در امریکا ایجاد کرد) سرمايه تعداد زيادي از مردم سرمايه گذار از آنها گرفته و از محل همين سرمايه سود قابل ملاحظه اي به آنها پرداخت مي شود. در نتيجه اين توهم به وجود مي آيد كه اين شبكه توانسته به علت سرمايه گذاري هاي هوشمندانه سود جذابي به سرمايه گذاران بدهد حال آن كه اين درآمد هاي وسوسه کننده تا حد زيادي نتيجه مصرف خود سرمايه پايه شبكه است. هر صندوق سرمايه گذاري كه بر شبكه پونزي استوار باشد تنها تا زماني دوام مي آورد كه ميزان سرمايه ورودي جديد آن براي حفظ سود هاي بالايي كه به سرمايه گذاران قبلي پرداخت مي شود كفايت كند. آنگاه كه اين ديگر ميسر نباشد شبكه سقوط مي كند چنان كه صندوق سرمايه گذاري 65 ميليارد دلاري برنارد مادوف در دسامبر سال 2008 سقوط كرد.
هرچند عملكرد اقتصاد جهاني كاملا مشابه عملكرد شبكه سرمايه گذاري پونزي نيست، برخي مشابهت هاي آزاردهنده بين آنها وجود دارد. تا همين اواخر يعني حدود سال 1950 ميلادي اقتصاد جهان كم و بيش در محدوده توانايي و امكانات خود حركت مي كرد يعني فقط بازده پايدار و سود نظام هاي طبيعي نگاهدارنده خود را مصرف مي كرد. اما پس از آن چندان كه حجم اقتصاد دو برابر و دو برابر و بازهم دو برابر شد و در مجموع هشت برابر گرديد ، اقتصاد از بازدهي پايدار نظام هاي طبيعي فراتر رفت و خود دارايي هاي بنيادي را مصرف كرد. در مطالعه اي كه آكادمي ملي علوم ايالات متحد در سال 2002 منتشر كرد، يك گروه از دانشمندان به رهبري ماتيس واكرناگل ( واضع ایده ردپای اکولوژیک بشر) به اين نتيجه رسيده اند كه تقاضاي جمعي بشريت اول بار در حول و حوش سال 1980 از ظرفيت بازتوليد كره زمين فراتر رفته است. در سال 2009 تقاضاي جهاني براي نظام هاي طبيعي از طرفيت بازدهي پايدار اين نظام ها حدودا سي درصد بيش تر بوده است. اين يعني كه ما اكنون بخشي از تقاضاي موجود خود را با مصرف دارايي هاي طبيعي كره زمين برآورده مي كنيم و بدين ترتيب صحنه را آماده مي كنيم تا در نهايت آنگاه كه اين دارايي ها تهي شد نوعي سقوط پونزي شكل پيش آيد.
در ميانه سال 2009 ميلادي تقريبا تمام آبخوان هاي اصلي جهان تحت استفاده بيش از حد قرار داشت. اكنون نسبت به زماني كه بهره برداري بيش از حد از منابع آب وجود نداشت آب بيش تري در اختيار داريم،اما به شيوه اي كاملا پونزي. به ما اين احساس دست مي دهد كه وضع كشاورزي بسيار خوب است اما واقعيت اين است كه حدود 400 ميليون نفر از مردم جهان به وسيله استفاده بيش از حد از منابع آب تغذيه مي شوند و اين فرآيندي است كه بنا به تعريف خود كوتاه مدت است. آنگاه كه آبخوان ها تهي شوند اين بادكنك غذايي مبتني بر مصرف بيش از حد آب خواهد تركيد.
در زمينه ذوب يخچال هاي كوهستاني نيز وضعيت مشابهي وجود دارد. وقتي ذوب يخچال هاي كوهستاني آغاز مي شود در ابتدا جريان آب رودخانه ها و كانال هاي آبياري افزايش مي يابد. اما از يك نقطه به بعد چندان كه يخچال هاي كوچك تر ناپديد و يخچال هاي بزرگ تر كوچك تر مي شوند، مقدار يخ ذوب شده كاهش مي يابد و از جريان آب رودخانه ها مي كاهد. بنابر اين در كشاورزي دو شبكه پونزي مبتني بر آب داريم كه بطور موازي عمل مي كنند.
اما باز هم شبكه هاي پونزي ديگري داريم. چندان كه جمعيت انسان ها و دام ها كم و بيش با سرعت زياد رشد مي كند، تقاضاي فزاينده براي علوفه سرانجام از سطح بازدهي پايدار چراگاه ها فرا تر مي رود. در نتيجه علف از بين مي رود و زمين را عريان باقي مي گذارد تا به بيابان تبديل شود. در نقطه اي از زمان گله دام هاي نحيف شده هم از بين مي رود. در اين شبكه پونزي رمه داران ناچار مي شوند يا به كمك غذايي ديگران تكيه كنند و يا به شهر ها مهاجرت كنند.
اكنون سه چهارم شيلات اقيانوسي تا نهايت ظرفيت خود و يا بيش از آن مورد بهره برداري قرار مي گيرند و يا اين كه پس از بهره برداري بيش از حد از آنها اكنون در حال ترميم اند. اگر ما به “كسب و كار طبق معمول” ادامه دهيم بسياري از اين شيلات سرنوشتي جز فروپاشي نخواهند داشت. معني ساده بهره برداري بيش از حد آن است كه ما ماهي را سريع تر از ظرفيت بازتوليد آن از اقيانوس ها صيد مي كنيم. شيلات ماهي كد در ساحل نيو فاند لند كانادا بهترين مثالي است كه نشان مي دهد چه روي خواهد داد. اين شيلات كه مدتها يكي از مولد ترين شيلات جهان بود در سال هاي اوايل دهه نود سقوط كرد و ممكن است هيچ گاه سلامت خود را باز نيابد.
پل هاوكن نويسنده كتاب Blessed Unrest مساله را اين طور بيان مي كند: ” در حال حاضر ما پيوسته آينده را سرقت مي كنيم، آن را در زمان حال مي فروشيم و نام آن را توليد ناخالص داخلي مي ناميم. ما خيلي راحت مي توانيم اقتصادي داشته باشيم كه به جاي سرقت آينده بر احياي آن مبتني باشد. ما مي توانيم يا دارايي براي آينده ايجاد كنيم يا دارايي آن را به يغما ببريم. يكي احياي زمين نام دارد و ديگري بهره كشي.”
سئوال بزرگ تر آن است كه اگر ما به كسب و كار طبق معمول ادامه دهيم با تلمبه كردن بيش از حد آب از زير زمين، چراي بيش از حد، شخم بيش از حد،صيد بيش از حد ماهي و با انباشتن بيش از حد گاز كربنيك در جو زمين چند وقت ديگر اقتصاد پونزي كره زمين فرو خواهد پاشيد و سقوط خواهد كرد؟ هيچ كس نمي داند. تمدن صنعتي بار اول است كه به وجود آمده.
بر خلاف شبكه پونزي برنارد مدوف كه با اطلاع از اين كه در نهايت سقوط خواهد كرد ايجاد شده بود، اقتصاد پونزي جهان ما قرار نبوده سقوط كند. فشار هاي بازار، ايجاد محرك ها و مشويق هاي خطا و معبارهاي نادرست پيشرفت و ترقي، اقتصاد را درمسير برخورد با طبيعت قرار داده است. ما شديدا به بازار متكي هستيم زيرا از بسياري لحاظ بازار نهادي باورنكردني است. بازار منابع را با چنان كارآيي تخصيص مي دهد كه هيچ برنامه ريزي مركزي به آن نمي رسد و براحتي عرضه و تقاضا را متعادل مي كند.
اما در عين حال بازار چند نقطه ضعف بنيادي و بالقوه مهلك دارد. بازار آستانه هاي عملكرد پايدار نظام هاي طبيعي را مرعي نمي دارد. افزون بر اين اولويت را به منافع كوتاه مدت مي دهد نه درازمدت و نگران نسل هاي آينده نيست. بازار هزينه هاي غير مستقيم توليد كالا ها را در محاسبه بهاي آنها منظور نمي كند. در نتيجه بازار نمي تواند به ما هشدار و علامت دهد كه در دام شبكه پونزي گرفتار آمده ايم.
علاوه بر مصرف دارايي هاي پايه ما فن آوري هاي تيز هوشانه اي نيز اختراع كرده ايم كه به كمك آنها هزينه هاي واقعي را در حسابداري خود منعكس نكنيم، درست مانند كاري كه چند سال پيش شركت بد نام و ورشكسته انرون، كه در زمينه انرژي فعاليت مي كرد و مركز آن در تكزاس بود، انجام داد. مثلا وقتي ما برق حاصل از يك نيروگاه زغال سنگي را استفاده مي كنيم شركت برق در هر ماه يك صورت حساب به ما مي دهد. اين صورت حساب هزينه استخراج زغال سنگ از معدن، حمل آن به نبروگاه، احتراق آن، توليد برق و انتقال برق به درب منزل ما را شامل مي شود. اما هيچ يك از هزينه هاي تغيير آب و هوا در اثر احتراق زعال سنگ در آن منظور نمي شود. صورت حساب اين هزينه ها بعدا مي آيد، و احتمالا به فرزندان ما تحويل داده خواهد شد. با تاسف براي آنها بايد بگوييم كه صورت حسابي كه آنها براي مصرف زغال سنگ ما دريافت مي كنند از صورت حساب ما بزرگ تر خواهد بود.
آنگاه كه سر نيكولاس اشترن ، رئيس قبلي كارشناسان اقتصادي بانك جهاني، مطالعه حيرت انگيز خود را در سال 2006 در باره هزينه هاي آتي تغيير آب و هوا منتشر كرد از نارسايي شديد بازار صحبت به ميان آورد. اشاره او به نارسايي بازار در وارد كردن هزينه هاي تغيير آب و هوا در قيمت سوخت هاي فسيلي بود. او مي گويد اين هزينه ها سر به چند تريليون دلار مي زند. تفاوت بين قيمت بازاري سوخت هاي فسيلي و قيمت صادقانه اي كه هزينه هاي زيست محيطي آنها براي جامعه را نيز منعكس كند بسيار زياد است.
همه ما به عنوان تصميم گيرنده اقتصادي – خواه مصرف كننده كالا ها باشيم يا برنامه ريز شركت هاي بزرگ يا سياستمدار دولتي يا بانكدار سرمايه گذار – براي كسب اطلاعاتي كه راهنماي تصميم هاي ما باشد به بازار متكي هستيم. براي اين كه بازار بتواند در دراز مدت دوام بياورد و فعالان اقتصادي بتوانند تصميم صحيحي اتخاذ كنند،بازار بايد اطلاعاتي قابل اتكا – و از جمله بهاي كامل محصولات – را ارائه كند. اما بازار پيوسته به ما اطلاعاتي ناقص مي دهد و در نتيجه ما نيز تصميم هاي بدي مي گيريم.
علاوه بر ناديده گرفتن هزينه هاي غير مستقيم، بازار همچنين براي خدمات طبيعت هم ارزشي قايل نيست. اين مطلب در تابستان سال 1998 بروشنی مشخص گردید. در آن سال یکی ازبدترین سیل های تاریخ چین در دره رودخانه یانگ تسه ، که مامن 400 میلیون نفر از اهالی چین است، جاری شد . در نتیجه این سیل 30 میلیارد دلار خسارت به کشور وارد شد که این مقدار معادل ارزش محصول سالانه برنج این کشور بود. بعد از چند هفته جریان سیل، دولت مرکزی پکن قطع درخت در حوضه رودخانه یانگ تسه را ممنوع اعلام کرد. توجیه دولت برای ممنوعیت این بود که درختان سرپا سه برابر درختان قطع شده ارزش دارند و خدماتی که جنگل ها در زمینه مهار سیل انجام می دادند بساير بيش از الوار درختان جنگلی ارزش داشت. در واقع قیمت بازار سه برابر کم تر از قیمت واقعی محصول بود.
بازار ظرفيت نگهداشت نظام هاي طبيعي را به رسميت نمي شناسد. مثلا اگر در يك شيلات بطور مداوم صيد بيش از ظرفيت صورت گيرد نهايتا از ميزان صيد كاسته خواهد شد. در نتيجه قيمت ماهي افزايش خواهد يافت و سرمايه گذاري در كرجي هاي ماهي گيري تشويق خواهد شد. نتيجه غير قابل اجتناب آن نيز عبارت خواهد بود از كاهش شديد ميزان صيد و سقوط شيلات مربوطه.
امروز ما نيازمند ديدگاهي واقع گرايانه از رابطه بين اقتصاد و محيط زيست هستيم. افزون بر آن اكنون بيش از هر وقت ديگر نيازمند رهبراني هستيم كه بتوانند تصوير بزرگ را ببينند. و از آنجا كه مشاوران اصلي حكومت ها معمولا اقتصاد دان ها هستند يا بايد اقتصاد داناني داشته باشيم كه بتوانند مانند اكولوژيست ها فكر كنند – سر نيكولاس اشترن و هرمان دالي ، پيشتازان اقتصاد زيست محيطي، نمونه هاي نادر اين نوع اقتصاد دانان اند- و يا مي بايست تعداد بيش تري مشاور اكولوژيست داشته باشيم.
نوع عملكرد بازار – از جمله عدم توانايي آن در به حساب آوردن هزينه هاي غير مستقيم توليد كالا ها و خدمات، ارزش قايل نشدن براي خدمات طبيعت و عدم رعايت آستانه هاي عملكرد پايدار نظام هاي طبيعي- ما را به سوي نابودي نظام هاي طبيعي نگاهدارنده اقتصاد رهنمون مي شود يعني به شكل خاصي از شبكه پونزي. در يك نقطه ،وخامت رابطه بين اقتصاد و نظام هاي طبيعي نگاهدارنده آن به شكل عارضه اي سياسي در خواهد آمد و به دولت بي اقتدار خواهد انجاميد.
نوشته لستر براون
ترجمه و تلخيص از حميد طراوتي