پسا سرمایه داری و محیط زیست

فرستاده شده در ۱۸ مهر ۱۳۹۷

پسا سرمایه داری و محیط زیست،
مقاله ای از پل ماسون

آن چه در پی می آید بخش اول از مقدمه پل ماسون نویسنده و خبرنگار برجسته گاردین بر کتاب جدید او به نام پست کاپیتالیسم یا پسا سرمایه داری است ( این کتاب در دست ترجمه به فارسی است.) ماسون نظریات جدید و بدیعی را در رابطه با سرمایه داری و ارتباط آن با محیط زیست ارائه داده که قابل تعمق است. او نیز مانند خانم نائومی کلاین، نویسنده و محقق برجسته کانادایی معتقد است که جامعه سرمایه داری نیازمند تغییری بزرگ است که بدون آن نمی توان محیط زیست را حفظ کرد و در غیاب آن حیات میلیون ها نفر از مردم جهان به خطر خواهد افتاد. نظرات و استدلال های او در این زمینه قابل تامل است و شما را به مطالعه آن دعوت می کنیم. این مقدمه به علت طولانی بودن در دو بخش تقدیم علاقمندان می شود.

پل ماسون نویسنده و خبرنگار گاردین

پل ماسون نویسنده و خبرنگار گاردین

مقدمه مولف،
برای پیدا کردن رود دنیستر از میان درختزارهایی سرد عبو ر می کنیم و از ساختمان ها و خطوط راه آهنی در حال فروپاشی که رنگ غالب آنها زنگ زدگی است می گذریم. در رودخانه آب بسیار سرد و شفافی جریان دارد. آن قدر همه جا ساکت است که می توانیم صدای فروافتادن قطعات کوچک سیمان را که از زیر پل جاده ی بالای سرمان فرو می افتد بشنویم، پلی که به حال خود رها شده و آهسته آهسته فرو می ریزد.
دنیستر مرز جغرافیایی بین سرمایه داری بازار آزاد است با نظامی که ولادیمیر پوتین اداره می کند، با هر اسمی که روی آن می گذارید. این مرز، کشور مولداوی را که یکی از کشور های اروپای شرقی است از دولتی به نام ترانسنیستریا (1)  که مترسک روسیه است و مافیا و پلیس مخفی آن را اداره می کند، جدا می کند.
در طرف مولداوی افرادی سالخورده در پیاده رو ها چرت می زنند و چیزهایی را که خود آنها پرورش داده یا تولید کرده اند می فروشند: پنیر و شیرینی خانگی و اندکی شلغم. جوان کم تر دیده می شود. از هر چهار فرد بالغ یک نفر در خارج کار می کند. نیمی از جمعیت با درآمدی کم تر از پنج دلار در روز زندگی می کند و از هر ده نفر یک نفر به چنان فقری دچار است که آن را تنها می توان با مقیاس های فقر آفریقا سنجید. این کشور در طلوع دوره نئولیبرال سرمایه داری و بعد از فروپاشی اتحاد شوروی در اوایل دهه نود میلادی و ورود نیروهای بازار تشکیل شد. اما بسیاری از روستاییانی که من با آنها صحبت کردم ترجیح می دادند در حکومت پلیسی پوتین زندگی کنند تا در فقر و تنگدستی خفت آور مولداوی. این چشم انداز غمبار با جاده های خاک گرفته و چهره های عبوس را، سرمایه داری ایجاد کرده نه کمونیسم. و اکنون سرمایه داری روزگار خوشی ندارد.
البته مولداوی یک کشور اروپایی معمولی نیست اما در مناطق حاشیه ای جهان است که می توان عقب نشینی موج اقتصادی را مشاهده و رابطه علی بین رکود اقتصادی، بحران اجتماعی، درگیری های مسلحانه و فرسایش دموکراسی را تعقیب کرد. نارسایی اقتصادی غرب پیوسته اعتقاد به ارزش ها و نهادهایی را که زمانی آنها را دائمی می پنداشتیم سست تر می کند.

اما در مراکز مالی و پشت دیوار های شیشه ای آنها اوضاع هنوز امیدوار کننده به نظر می رسد. از سال 2008 تا کنون تریلیون ها دلار پول به اشکال مختلف در بانک ها، صندوق های سرمایه گذاری، شرکت های حقوقی و مراکز مشاوره جریان یافته تا نظام جهانی حاکم بتواند به کار خود ادامه دهد.
اما چشم انداز درازمدت سرمایه داری اسف بار است. به گزارش او یی سی دی ( 2 OECD )، رشد جهان توسعه یافته در 50 سال آینده ضعیف خواهد بود. نابرابری 40 درصد افزایش خواهد یافت. حتی در جهان در حال توسعه نیز پویایی کنونی اقتصاد تا سال 2060 از رمق خواهد افتاد. اقتصاد دانان سازمان او یی سی دی بسیار مودبانه مساله را بیان کرده اند، پس بگذارید معنای سر راست آن را بگوییم: برای جهان پیشرفته بهترین بخش سرمایه داری به پایان رسیده و برای بقیه جهان نیز این بخش در دوره زندگی ما به پایان خواهد رسید. آن چه در سال 2008 به صورت بحرانی اقتصادی سر برداشت، اندک اندک به بحران اجتماعی تبدیل شد و به ناآرامی های فراگیر انجامید و اکنون، چندان که انقلاب ها به جنگ داخلی تبدیل و سبب تنش نظامی بین ابر قدرت های هسته ای می شود، این بحران به بحران نظم جهانی تبدیل شده است.
در نگاه اول به نظر می رسد این وضعیت تنها به دو صورت می تواند پایان یابد. در سناریوی اول نخبگان جهان به وضع موجود می چسبند و ظرف ده تا بیست سال آینده هزینه های بحران را به کارگران، مستمری بگیران و فقرا تحمیل می کنند. “نظم جهانی” که صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی حافظ آن است، به حیات خود ادامه می دهد اما به شکلی بسیار ضعیف شده. هزینه حفظ ” جهانی شدن” را مردم عادی کشور های توسعه یافته تحمل می کنند. اما رشد دچار رکود می شود.
در سناریوی دوم اجماع و توافق نظر از میان می رود. مردم حاضر نمی شوند به ریاضت و سختی تن دهند و احزاب راست و چپ افراطی به قدرت می رسند. سپس دولت ها می کوشند هزینه های بحران را به یکدیگر تحمیل کنند. تار و پود جهانی شدن از هم می گسلد، نهاد های جهانی قدرت خود را از دست می دهند و در جریان این فرآیند درگیری هایی که طی بیست سال گذشته ادامه داشته است- جنگ مواد مخدر ، ملی گرایی بعد از سقوط اتحاد شوروی، گروه های جهادی، مهاجرت های غیر قانونی و مقاومت در مقابل آن- آتش در کانون نظام جهانی خواهد انداخت. در این سناریو تظاهر به تبعیت از قوانین بین المللی از میان خواهد رفت و شکنجه، سانسور، بازداشت خودسرانه و زیر نظر گرفتن همه جانبه مردم به ابزار های معمولی حکمرانی تبدیل خواهد شد. این شکل دیگری است از آن چه در سال های دهه ی 1930 میلادی رخ داد و تضمینی وجود ندارد که دیگر بار چنین نشود.
در هر دو سناریو اثرات وخیم تغییر آب و هوا، پیری جمعیت و رشد جمعیت همگی در حدود سال 2050 خود را نشان خواهد داد. اگر ما نتوانیم نظم جهانی پایداری ایجاد کنیم و پویایی اقتصادی را بازگردانیم، در دهه های بعد از سال 2050 تنها آشوب مطلق حاکم خواهد بود.

بنا بر این من می خواهم گزینه دیگری را پیشنهاد کنم: ابتدا جهانی شدن را از طریق کنار گذاشتن نئولیبرالیزم حفظ می کنیم. سپس با فراتررفتن از خود سرمایه داری، کره زمین را حفظ می کنیم و خود را از چنگال آشوب و نابرابری می رهانیم.

خلاص شدن از شر نئولیبرالیزم بخش آسان تر کار است. اتفاق نظر فزاینده ای بین جنبش های اعتراضی، اقتصاد دانان رادیکال و احزاب سیاسی رادیکال اروپا بر سر راه کار آن وجود دارد. راه این است: از مبالغ کلان در هر فعالیت اجتناب کنید، سیاستی عکس ریاضت در پیش بگیرید، در انرژی سبز سرمایه گذاری و افزایش دستمزد را تشویق کنید.

اما بعد چه؟

همان طور که تجربه یونان نشان می دهد هر دولتی که با ریاضت اقتصادی مخالفت کند فورا با نهاد های جهانی ای که از یک درصد فوقانی جامعه حمایت می کنند رو در رو خواهد شد. در ژانویه سال 2015 میلادی پس از آن که حزب چپ گرای سیریزا (3) در یونان برنده انتخابات شد، بانک مرکزی اروپا که وظیفه اش حفظ ثبات مالی بانک های یونان بود عرصه را براین بانک ها چنان تنگ کرد که باعث خروج بلا وقفه 20 میلیارد یورو از سپرده های نزد آنها شد. این سیاست دولت چپگرای یونان را واداشت تا بین ورشکستگی و تسلیم یکی را انتخاب کند. برای آن چه بانک مرکزی اروپا انجام داد نه صورت جلسه ای وجود دارد نه گزارشی از رای گیری در این زمینه و نه هیچ توضیحی. توضیح این تصمیم گیری به روزنامه دست راستی آلمانی اشترن واگذار شده بود که نوشت: “آنها یونان را در هم شکستند.” چنین کاری بطور نمادین انجام شده بود تا بر این پیام اصلی نئولیبرالیسم تاکید کندا که “گزینه دیگری وجود ندارد، هر راهی که از سرمایه داری دور شود به فاجعه ای می رسد که بر سر اتحاد شوروی سابق آمد، و انقلاب علیه سرمایه داری در واقع انقلابی ست بر علیه نظمی طبیعی و هماره برقرار.”

بحران کنونی جهان نه تنها بیانگر پایان مدل نئولیبرالی اقتصاد است بلکه نشانه ای است از ناهمخوانی طولانی مدت تر بین نظام های مبتنی بر بازار و اقتصاد مبتنی بر اطلاعات. هدف این کتاب آن است که نشان دهد چرا کنار نهادن سرمایه داری دیگر رویایی خیالپردازانه و نشدنی نیست و بگوید که چگونه می توان بخش های اساسی اقتصادی پسا سرمایه داری را در داخل نظام موجود یافت و چگونه می توان آنها را بسرعت گسترش داد.
نئولیبرالیسم مکتب بازار های بدون کنترل است. این مکتب می گوید بهترین راه دستیابی به رفاه آن است که افراد جامعه هر یک به دنبال نفع شخصی خویش باشند و بازار تنها وسیله بروز آن نفع شخصی ست. می گوید که دولت باید بسیار کوچک باشد ( به جز در تامین جوخه ضد شورش و پلیس مخفی)، سفته بازی مالی خوب است، نابرابری خوب است، و می گوید که حالت طبیعی ابنای بشر آن است که به صورت دسته بی رحمی از افراد با یکدیگر رقابت کنند.
اعتبار و حیثیت نئولیبرالیسم از دستاورد های ملموسی حاصل شده است. ظرف بیست و پنج سال گذشته نئولیبرالیسم بزرگ ترین موج توسعه را در تاریخ بشر به راه انداخته و سبب بهبود تصاعدی فن آوری اطلاعات پایه شده است. اما در فرآیند این پیشرفت، نابرابری را دیگر بار برقرار کرده و آن را به سطحی نزدیک به یک صد سال پیش رسانده است و رفته رفته زندگی را به سطح حداقل معیشت می کشاند.

جنگ داخلی اکراین که نیروی ویژه روسیه را به کناره های دنیستر کشاند،پیروزی داعش در سوریه و عراق، ظهور احزاب فاشیست در اروپا و فلج شدن ناتو به علت عدم تمایل مردم کشور های عضو آن به دخالت نظامی، همه و همه مسایلی جدا ناشدنی از بحران اقتصادی جهان هستند. آنها نشانه هایی هستند دال بر این که نظم نئو لیبرالی شکست خورده است.

طی دو دهه گذشته میلیون ها نفر در مقابل نئولیبرالیسم مقاومت کرده اند اما بطور کلی مقاومت شکست خورده است. فراتر از همه اشتباهات تاکتیکی و سرکوبی که رخ داد دلیل این شکست بسیار ساده است. مساله آن است که سرمایه داری بازار آزاد الگویی است روشن و مستحکم در حالی که به نظر می رسید مخالفان آن از چیزی قدیمی تر و بد تر و بدون انسجام دفاع می کردند.

نزد یک درصد بالای جامعه، نئولیبرالیسم قدرت یک دین را دارد. هر چه بیش تر به اصول آن عمل کنی، احوالت بهتر می شود – و ثروتمند تر می شوی. حتی در میان فقرا نیز- زمانی که این نظام در اوج خود بود- گام گذاشتن در هر راهی غیر از راه تنگ نئولیبرالی غیر عقلایی شمرده می شد: وام بگیر،سعی کن نظام مالیاتی را زیرزیرکی  و بی سرو صدا دور بزنی و قواعد بی معنائی را که برکار تحمیل شده  ،رعایت کن.

برای چندین دهه مخالفان سرمایه داری باپراکندگی و عدم انسجام خودسر کرده اند.  از جنبش ضد جهانی شدن دهه نود تا جنبش اشغال وال استریت و فراتر از آن، مبارزه برای عدالت اجتماعی همواره به جای داشتن برنامه ای منسجم و بی تناقض ترجیح داده جنبشی باشد با ” یک نه و بسیاری بله.” وقتی فکر می کنی که تنها گزینه موجود- در مقابل سرمایه داری- همان است که چپ قرن بیستم آن را “سوسیالیسم” می نامد این ناسازگاری و عدم انسجام طبیعی می نماید  چرا برای تغییری بزرگ مبارزه کنیم وقتی نتیجه آن تنها نوعی بازگشت به عقب است، یعنی رفتن به سمت کنترل دولتی و ملی گرایی اقتصادی و رسیدن به اقتصادی که تنها زمانی کار می کند که همه مثل هم رفتار کنند و به حکومتی بی رحم و مبتنی بر  سلسله مراتب  تسلیم شوند ؟ فقدان یک گزینه روشن به نوبه خود نشان می دهد که چرا غالب جنبش های اعتراضی هیچ وقت پیروز نمی شوند: آنها در ته دل خود  طالب پیروزی نیستند. حتی در جنبش اعتراضی برای این وضعیت اصطلاح  خاصی هم ابداع شده و آن ” امتناع از پیروزی.” است  (4)

برای جانشینی نئو لیبرالیسم ما به چیزی نیاز داریم که به همان اندازه نیرومند و موثر باشد، نه فقط یک فکر درخشان در باره این که دنیا چگونه می توانست باشد بلکه الگویی  جدید و کلی که می تواند خوب کار کند و نتایج ملموس  بهتری ارائه دهد. این الگو می باید بر  خرده سازوکار ها مبتنی باشد نه بر امریه ها و بخشنامه ها. نیز باید ببه طور خودکار عمل کند.

در این کتاب من این را مطرح می کنم که در واقع گزینه ی بسیار روشنی وجود دارد، گزینه ای که می تواند جهانی باشد و می تواند آینده ای بسیار بهتر از آنچه سرمایه داری تا نیمه  ی قرن بیست و یکم به مردم جهان عرضه خواهد کرد پدید آورد.

نام آن پسا سرمایه داری ست.

سرمایه داری تنها ساختاری اقتصادی و یا مجموعه ای از قوانین و نهاد ها نیست. سرمایه داری کل نظام اجتماعی، اقتصادی،جمعیتی، فرهنگی و ایدئولوژیکی است که وجود آن برای عملکرد یک جامعه ی پیشرفته از طریق بازار و مالکیت خصوصی ضروری است. این نظام شامل شرکت ها، بازارها و دولت ها ست. اما در عین حال دسته جات تبه کار، شبکه های مخفی قدرت، وعاظی که در زاغه نشین های لاگوس از معجزه صحبت می کنند و تحلیل گران شیاد وال استریت را نیز شامل می شود. سرمایه داری همان کارخانه ی پوشاک پریمارک است که در بنگلادش فرو ریخت و همان دختران نوجوان شورشگری ست که در مراسم افتتاح شعبه لندن شرکت پریمارک از فکر امکان خرید لباس مد روز ارزان قیمت سر از پا نمی شناختند.

با مطالعه ی سرمایه داری به عنوان یک نظام کلی می توانیم برخی از جنبه های اساسی آن را شناسایی کنیم. سرمایه داری یک موجود انداموار ( ارگانیک) است که یک دوره عمر دارد: آغاز ، میانه و انتها. سرمایه داری نظام پیچیده ای است که فراتر از کنترل افراد، دولت ها و حتی ابرقدرت ها عمل می کند. نتایجی به بار می آورد که غالبا خلاف نیت مردم است، حتی وقتی که خیلی عقلایی عمل می کنند. به علاوه سرمایه داری موجود اندامواری است که می آموزد : مدام خود را تطبیق می دهد آن هم نه فقط با تغییرات تدریجی کوچک. در نقاط عطف بزرگ، در واکنش به خطر تغییر شکل می دهد و جهش می کند و الگو ها و ساختار هایی خلق می کند که برای نسلی که قبل از این تغییرات آمده به زحمت قابل تشخیص است. بنیادی ترین غریزه  ی بقای آن در انگیزش تغییرات فن آوری تجلی می کند. اگر  تنها به فن آوری اطلاعات  توجه نکنیم ،بلکه  تولید مواد غذایی، کنترل موالید یا بهداشت جهانی را نیز در نظر بگیریم ، بیست و پنج سال گذشته احتمالا شاهد بزرگ ترین پیشرفت توانایی های بشر در تاریخ بوده است. اما فن آوری هایی که ما در این مدت ابداع کرده ایم با سرمایه داری سازگار نیستند- نه با شکل کنونی آن و نه احتمالا با هر شکل دیگری از آن. زمانی که سرمایه داری دیگر نتواند خود را با تغییرات فن آوری تطبیق دهد، پسا سرمایه داری ضروری است. آنگاه که رفتار ها و سازمان هایی که با بهره برداری از تغییر فن آوری سازگار ند بطور خودجوش ظاهر شوند، پسا سرمایه داری امکان پذیر می گردد.

بطور خلاصه ادعای این کتاب آن است که : سرمایه داری نظامی است پیچیده و قابل تطابق که به انتهای ظرفیت تطابق پذیری  خود رسیده است.

این البته با آنچه اقتصاد رایج معتقد است فرسنگ ها فاصله دارد. در سال های رونق دهه ی نود اقتصاد دانان رفته رفته به این باور رسیدند که نظامی که پس از سال 1989 میلادی ظهور کرد دائمی و مظهر کامل خرد بشری است و همه ی مسایل آن به دست سیاستمداران و  متخصصان بانک های مرکزی  حل می شود که ابزارهای کنترلی را که ” سیاست های پولی و مالی” نام گرفته اند دستکاری می کنند.

این اقتصاد دانان آنگاه که احتمال ناهمخوانی فن آوری های جدید با شکل قدیمی جامعه را در نظر می گرفتند چنین می انگاشتند که جامعه قالب خود را حول محور فن آوری های جدید تغییر خواهد داد. این خوش بینی آنها توجیه داشت زیرا در گذشته چنین تطابق هایی صورت گرفته بود. اما امروز فرآیند تطابق متوقف شده است.

فن آوری اطلاعات با تمام فن آوری های قبلی تفاوت دارد. همان طور که نشان خواهم داد تمایل ذاتی و خود بخودی آن به منحل کردن بازار است و نابودی مالکیت و فروپاشی رابطه بین کار و دستمزد. و این است پس زمینه  عمیق بحرانی که ما در آن زندگی می کنیم.

اگر  درست بگویم باید قبول کنیم که در بخش عمده قرن گذشته جنبش چپ در باره این که پایان سرمایه داری به چه شکل خواهد بود سوء تفاهم داشته است. هدف چپ قدیم این بود که با توسل به زور مکانیسم بازار را منهدم کند. زور را باید طبقه کارگر وارد می کرد خواه از طریق صندوق رای، خواه از طریق سنگر بندی در خیابان ها. اهرم این کار هم باید دولت می بود.  این فرصت از طریق دوره های مکرر سقوط اقتصادی پیش می آمد. اما برعکس، ظرف بیست و پنج سال گذشته این جنبش چپ بوده که سقوط کرده: بازار برنامه چپ را نابود کرد، فردگرایی جای مرام اشتراکی و همبستگی را گرفت و نیروی کار جهان که  گسترش وسیع یافته، شبیه پرولتاریا به نظر می رسد اما دیگر خالصانه همچون تنی واحد نمی اندیشد و رفتار نمی کند.

اگر شما در این دوره زمانی زندگی کرده اید و از سرمایه داری متنفر بوده اید، برایتان دردناک بوده. اما در طی این فرآیند، فن آوری راه جدیدی برای برون رفتن از سرمایه داری خلق کرده است، راهی که بقایای چپ قدیمی – و تمام نیروهایی که تحت تاثیر آن قرار دارند- می باید یا بگرمی از آن استقبال کنند یا از میان بروند.

اکنون مشخص است که سرمایه داری با توسل به راهپیمایی های  زورکی از میان نخواهد رفت. این نظام از طریق ایجاد چیزی پویا تر منسوخ خواهد شد، چیزی که وجود آن ابتدا در درون نظام قدیم تقریبا به چشم نمی آید اما کم کم آشکار می شود و اقتصاد را گرد ارزش ها و رفتار ها و هنجار های جدید شکل می دهد.  مانند آنچه پانصد سال پیش در دوران فئودالیسم پیش آمد، مرگ سرمایه داری نیز به وسیله شوک های خارجی تسریع می شود و در اثر ظهور نوع جدیدی از انسان شکل می گیرد. و این روند آغاز شده است.

 

[1]- Transnistria

[2] سازمان همکاری و توسعه اقتصادی

[3] – Syriza

[4] – کارخانه پوشاک پریمارک که شعبه بنگلادش آن در بهار سال 1392 هجری ( 2013 م) فرو ریخت و بیش از 1100 نفر از کارگران آن کشته شدند.