دکتر بسکی جراح زنان و فعال زیست محیطی در بستر بیماری

فرستاده شده در ۱ تیر ۱۳۹۳

دکتر غلامعلی بسکی جراح زنان و فعال زیست محیطی

دکتر غلامعلی بسکی

مریض بد حالی بود. آخرین روز های زندگیش بود. دستکش پوشیدم و تمام زخم های متعفن اورا شستم و دبرید کردم. حال عجیبی داشتم. می گریستم و فکر می کردم.

این سخنان را دکتر بسکی می گوید. زمانی که با هم داشتیم از کوه های جنگل گلستان بالا می فتیم. در یک بهار زیبا.

گفتم: چرا؟

مرگ برایم پدیده ای نامکشوف بود و می خواستم آن را حس کنم.

با خود فکر کردم: تمام زندگی مبارزه با مرگ است.

دکتر بسکی را همه طرفداران محیط زیست می شناسند و با افکار و آرا و نوع برخورد و زندگی ویژه ایشان کم و بیش آشنایند. دکتر غلامعلی بسکی، جراح و متخصص زنان و بنیاد گذار بیمارستان و زایشگاه دکتر بسکی، طرفدار پر شور و سرسخت جنگل ها و طبیعت ایران و مدافع پر شور خام خواری ، اکنون متاسفانه به علت حادثه مغزی بیمار شده و کاملا قادربه صحبت نیستند. برای ایشان سلامتی و بازگشت به فعالیت روزمره را آرزو می کنیم.

او شخصیت متفاوتی است. انسان موجودی است اجتماعی و افراد اجتماع بسته به سطح تاریخی  اجتماعی که در آن می زیند کم و بیش با رویه و عادات مشابه و تقریبا یکسانی زندگی می کنند، اما برخی افراد ویژه اند. با دیگران فرق دارند و خود را متمایز می کنند و چگالی حضورشان بالاست و حس می شود. این گونه افراد صرف نظر از آن که در زندگی شخصی خود چه سلوکی دارند، در زندگی اجتماعی خود موجب حرکت دیگران می شوند و اثر گذارند. بر اجتماع تاثیر می گذارند و الگوی متمایزی از زندگی را به نمایش می گذارند. الگویی که بسیاری را تحت تاثیر قرار می دهد و به حرکت در می آورد و البته طبعا برخی را نیز می رنجاند. دکتر بسکی نیز از شخصیت متمایز و ویژه ای برخوردار است.

 او همواره با مرگ نزدیک بوده. آن را در بیماران و نزدیکان خویش لمس کرده و بسیار به آن اندیشیده است. بسیار کوشیده است تا سر فنا را دریابد و به سحر حیات پی ببرد و در این راه بسیار از مولانای کبیر کمک گرفته است. کم تر کسی را دیده ام که چون او بتواند در هر لحظه به مناسبت حال از مولانا شعری را شاهد بیاورد. اگر از دکتر بسکی بخواهی که شعری از مولانا برایت بخواند کار سختی از او خواسته ای که چندان هم به آن رغبتی ندارد. اما آن هنگام که از سر شور و کوبنده و با احساس سخن می گوید، و اغلب نیز چنین سخن می گوید، سیلی از اشعار مولوی به مناسبت سخن از ذهن او بیرون می تراود.

دکتر بسکی درونی نا آرام دارد و جانی بی قرار. زندگی روزمره و مطابق معمول را بر نمی تابد و به آن تن نمی دهد. همواره کوشیده است تا متفاوت باشد و نوعی دیگر از زندگی را ارائه دهد. مرگ می تواند خیلی راحت به سراغ انسان بیاید و گاه خیلی زود. مهم آن است که خوب زندگی کنی. او که این مساله برایش اهمیت بسیار داشت و حتما هنوز هم دارد سال ها قبل مرکزی را به نام سرپناه آلبرت شوایتزر ایجاد کرد و در آنجا با امکانات محدودی که داشت از بیماران سرطانی بد حالی که مراحل آخر عمر را می گذراندند نگهداری می کرد. گاندی را همواره ستایش می کرد و خوابگاهی به نام سرای گاندی ساخته بود که در آن دانش آموزان روستایی که کلاس نهم را تمام می کردند و در روستاشان دبیرستان نبود و باید به شهر می آمدند و امکان مالی آن را نداشتند، به شرط آن که معدلشان از 15 بالاتر بود، قبول می کرد و جا می داد. این برای آن دانش آموزان کمک بزرگی بود و بسیاری از آنان توانستند ادامه تحصیل بدهند و به مدارج بالایی برسند. چه کسی چنین می کند؟ جراح زنان باشی و سخت پول ساز، آنگاه وقت و پولت را صرف چنین کار هایی کنی. هیچ دلیلی ندارد جز آن که دل در گرو آن داشته باشی.

دکتر بسکی بیست و پنج سالی است که هم خود را معطوف درختکاری و حفظ طبیعت کرده است. او که سخنوری قابل است در مناسبت های مختلف، پر شور و کوبنده از درختکاری و حرمت طبیعت سخن گفته و از آن دفاع کرده است. دکتر بسکی رک و شجاعانه سخن می گوید و به همین لحاظ سخنش مقبول جوانان است. آنان که سخنان او را در مراسم مختلف یا از تلویزیون شنیده اند ایشان را دوست می دارند و شیفته سخنان او هستند. برای ایشان آرزوی سلامتی و تندرستی داریم و امیدواریم دیگر بار شاهدسخنرانی پر شور ایشان باشیم.

حمید طراوتی