سرمایه اجتماعی، محیط زیست و انوشیروان عادل

فرستاده شده در ۲۹ فروردین ۱۳۹۶

یکی از موانع اصلی توسعه اقتصادی-اجتماعی کشور ما تضعیف و نابودی سرمایه اجتماعی است. این نقطه ضعف اجتماعی در همه شئون زندگی ما و از جمله، و بویژه، در امر حفاظت از محیط زیست اثر گذار است. وقتی بی اعتمادی، دروغ، ریا، تقلب و کلا فساد سکه رایج شود هر کس خواسته یا ناخواسته مجبور می شود به فکر کلاه خود باشد و اموال عمومی و طبیعت را فقط وسیله ای بداند برای رسیدن به منفعت شخصی خود و دیگر هیچ حقی برای دیگران و آنان که در آینده می آیند قایل نباشد. این امر موجب ایجاد فضای ناامیدی و تنهایی می شود و بر ثبات و رشد جامعه اثری منفی دارد. این مشکل در گذشته نیز وجود داشته و برخی از حکمرانان صاحب فکر توانسته اند با برخوردی صحیح آن را حل کنند. یکی از این بزرگ مردان انوشیروان، پادشاه مقتدر ساسانی است که به همین سبب و سبب های دیگری مشابه آن به انوشیروان عادل معروف شده است. ذیلا طرز برخورد او با خطاها و تعدیات اطرافیان و نزدیکان خویش را از زبان دانشمند و محقق بی نظیر دکتر محمد محمدی ملایری در کتاب ” تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی” می خوانیم.

 

نمایی از عدل انوشیروان

نمایی از عدل انوشیروان

مرحوم دکتر محمدی ملایری، استاد ادبیات فارسی دانشگاه تهران و استاد ادبیات عربی دانشگاه آمریکایی بیروت در این باره می نویسد: طرز معامله و رفتار فرزندان و خویشان و وابستگان شاهان با مردم پیوسته یکی از مسائلی بوده است که خواه ناخواه اهتمام اداره کنندگان کشور را به خود معطوف می ساخته ، زیرا این طبقه نزدیکان به سبب منزلتی که داشته اند، زورگوئیهای آنها در رفتار با مردم غالبا بیش از قدرت نمائی های خود شاه، که در هر حال فرمان روائی مسئول بوده است، مردم را به ستوه می آورده و آنها را به عصیان وامی داشته است. و به همین سبب شاهان هر کدام برای چاره این مهم راه و روشی داشته اند.
انوشیروان دستور داده بود که اگر کسی از عامه مردم از نزدیکان و بستگان شاه شکایتی داشت، قاضی بی آن که از شاکی گواه و بینه ای بخواهد حق را به او بدهد. خود او در شرح حالش درباره ی مجلس دادخواهی که در حضور بزرگان و موبدان تشکیل می شده، در این مورد چنین نوشته است: (( هر دادخواهی که از دست کارداران یا نمایندگان خود ما یا از نمایندگان فرزندان و زنان یا یکی از افراد خاندان ما بود، داد آنها بدادیم، و ستم از دادخواهان برداشتیم، و هیچ بینه و گواهی بر آن نخواستیم. زیرا می دانستیم که خراج گذاران در برابر اینان زبون و ناتوانند، و زورمندان و فرمان روایان بر آنها ستم روا می دارند و اگر پادشاه کار آنان را نادیده بگیرد کسانی که در جوار آنان هستند از ستم آنان از پای در آیند. و همین آگاهی که ما از ستم این گروه داشتیم ما را بر آن داشت تا هر دعوی که بر آنها می رفت بی گواه بپذیریم ، می دانستیم که آن مردم ناتوان قدرت آن را ندارند که به اطرافیان ما ستم کنند، و همچنین این را می دانستیم که آن عده از نزدیکان که در این داوری بر آنها زیانی رسیده باشد آن را از نعمت و کرم ما که از آن برخوردارند جبران خواهند کرد، ولی آن مردم ناتوان را بدین دسترسی نیست)).

انوشیروان با این رویه و منش توانست اعتماد مردم را در چنان سطح بالایی نگاه دارد که در هنگام نیاز کشور همگان برای دفاع از آن برخیزند. خسرو پرویز اما نتوانست. این درس بزرگی از تاریخ گذشته ماست.

مآخذ: کتاب تاریخ و فرهنگ ایران ……. گفتار هشتم، نگاهی به محاکمه خسرو پرویز، ص 277